شمالم
یک پام رو ترمزه و یک پام رو گاز
می گن قراره بارندگی های زیادی شروع بشه و این منو به این فکر انداخته که سفرم را جمع کنم .
........
این مسافرت منو می شه مسافرت انجیر نام گذاشت ، چون هر جا می رم از این انجیرهای درشت جنگلی که الان فصلشه می گیرم .
...........
امروز یک اتفاقی در فومن افتاد که برام جای تاسف داشت .
نمایندگی ایران خود رو محمد علی و علی رضا ولی زاده نمایندگی ۱۹۶۹
ما در قلعه رور خان ماشین را پارک گردیم و مثل همیشه گشت و گذار در این منطقه عالیست ، ناهار خوردیم و و با خیال راحت امدیم سمت ماشین ولی ماشین اصلا استارت نمی خورد .
طبیعتا باید مشکل باطری باشد ، یک خورده ماشین را هل دادیم روشن شد ولی کولر کار نمی کرد و نزدیک ترین نمایندگی ماشین ۱۶ کیلو متر در شهر فومن بود
نمایندگی ولی زاده
ما در گرمای شدید ساعت سه و نیم بعد از ظهر به نمایندگی رسیدیم و ایراد کار همانطور که فکرش را می کردیم باطری ماشین بود
ولی در نمایندگی همین که فهمیدن ماشین ۵ ماه کار کرده و گارانتی داره گفتن که باطری ندارن و ما باید تا فردا صبح صبر کنیم البته خودشان هم می دانند که مسافر نمی تونه یک روز از مسافرتشو صرفا برای باطری تلف کنه
گفتم اقای محترم اصلا شما معنای گارانتی را می فهمی گارانتی یعنی مکالمه شرکت تولید کننده با محصول تولید شده ، حالا شما لطفا به ماشین من بگید بعد از ظهر اونم تو مسافرت خراب نشه ، این حرف شما را باید ماشین بفهمه من که نمی تونم خودمو منتر باطری کنم
گفتن باید با مرکز تماس گرفته بشه و این کار فقط سمت صبح مقدوره
گفتم ، یعنی شما برای همچی مسئله کوچکی ، چنین راه حل سختی دارید ، منم می دونم که تمام بدبختی ما از همون مرکزه ، ولی این وسط فعلا من دارم سوژه می شم . منم راه حل دارم یک باطری بذارید رو ماشین ، تا من برم پی کارم بعد فردا مدارک کار و مشخصات منو بدید مرکز یا هر گور به گور شده ای که هست
بحث بالا گرفت ، من گفتم یک حرف حساب تحویلم بدین تا راحت بشم ، اینطوری فکر می کنم این وسط یک مشت دزد دارید به من می خندید ، یکی شون گفت زنگ بزنید به امداد خودرو ، اونا کار را براتون انجام می دن
شمار امداد خودرو را گرفتم ، تا بهش گفتم ماشین من گارانتی داره و باطریش باید عوض بشه ، گفت ما باطری نداریم اگر یک ساعت صبر کنید ما می اییم ماشین را براتون روشن می کنیم و ادرس نمایندگی را در شهر بعد بهتون می دیم ، هزینه کارتون هم می شه دویست تومن
گفتم ، جانم خودم ماشین را با هل دادن روشن می کنم ، ساعت کار نمایندگی هم تا شش تموم می شه ، برای از سر وا کردن من یک چند تا حرف بهتر پیدا کنید ، اخه این چه راهیه
بچه های نمایندگی حتی موقع هل دادن ماشین یک دستی نرسوندن که یک نفره هی زور نزنم ، من قربانی شهر بی قانونم و قهرمان کلبه دل خودم ، بازم مثل همیشه غرورم را برداشتم و درست در صد متری نمایندگی ولی زاده به یک مغازه دار دو میلیون تومان پول دادم و اقای فروشنده در عرض ده دقیقه باطری را عوض کرد و زدم به دل جاده در خطه زیبا و سرسبز شمال
سر به دیوار زدم
دل دیوار شکست
....
با دل ساده نجنگ
نزود میخ به سنگ
....
منو این حال خرابم
تو و این خنده بیخود ...