آنت و سیلوی
یک روزی یک رئیس جمهوری بود
سبلویا والریا ی نازنین ، ما درباره عشق شما شنیدیم . خیلی ادم خوش سلیقه ای نیستی ، کلا عشق غیر متعارفی بود ، حسود و بخیل هم نیستیم ، چرخ گردون از این بازیها بسیار دارد . شاید تو هم روزی به آرزوبت رسیدی و با برادر خوانده چاوز همبستر شدی . برای من که مایه بسی مباهات است بانوی اول کشورم یک مدل ایتالیایی باشد .
یک روزی یک ریئس جمهوری بود که رئیس شدن خیلی به دهنش مزه کرده بود ، کرسی ریاست باعث شده بود در کونش چربی بگیره ، کم کمک فراموش کرده بود زمانی که تکیده و سیه چرده بود ، وقتی شبها تنها بود جلو آینه رژه می رفت و لپش را می کشید می خواست مطمئن شود که این یک خواب نیست .
یک روزی یک ملتی بود که افعی قوزک پایش را نیش زده بود ، پای ان ملت سیاه و عفونی شده بود و چوپانی که در حوالی بود ملتی را دید که دارد از درد زهر مار به خود می پیچد ، ملت فلج شده ای را دید که مانند برگ تاک افتاب سوخته ای سیاه و سوخته شده . چوپان چوبش را در سوراخ ملت فرو کرد و ملت نای اخ نداشت ، چوپان خیلی زود فهمید که باید هدایت گوسفندان را رها کند و به چوپانی ملت بپردازد ، او راه برخورد با گوسفندان را خوب یاد گرفته بود و در این کار استاد بود . ظاهری مثل کسخل ها داشته باش و باطنی مثل کژدم ها
ملت های دیگر که مدتها بود حسرت این آب و خاک را می کشیدن خیلی زود دوربالی شان جا افتاد . انها فهمیدن ملتی که عقاب آسمانها بود حالا چلاق و اچمز شده ، لذا خیلی زود خودشان را به چوپان رساندن
سیلویای نازنین ، تو بهتر بود عاشق قصه های هزار و یک شب می شدی ، این جمله ی تو به من ایرانی خیلی توهین است ، می دانی بزرگترین توهین چیست ، وقتی زبانت را از حلقت بیرون می کشند وقتی پایت را در سوراخ افعی فرو می برند و وقتی چوبدستی را در ان سوراخ می گذارند ، خوب است انسانهای آزاد رنگ رخسارت را ببینند نه رنگ کاپشنت را
ولی تو سیلیوا رنگ کاپشن را دیدی و گفتی : چوپان تنها مرد روی زمین است ، چرا که هزاران فرسنگ
به دور از هر نوع مد ، پوچی و خود بینی است
یک روزی یک رئیس جمهوری بود
که چوپانان را در راس هرم قدرت قرار داد ، چون این زبان را می دانست زبان گوسفندان را ، و بقول ماکیاول تا چوپان بیاید راه و رسم ریاست را یاد بگیرد و تا رئیس بیاید راه و رسم چوپانی را ، آب انقدی گل که ما کارمان را کرده باشیم شلوارمان را بالا کشیده باشیم و شرتمان را روی رج انداخته باشیم .
سیلویای نازنین . وقتی سه اصل رعایت می شود ، سه هزار فرع ایجاد می شود و سیصد میلیون به خاک سیاه می نشینند
اول امکه افعی باید مدام نیش بزند ، پس زهر افعی سیاه لازم ایت تا فلج مغزی وجود داسته باشد
دوم انکه عصایی که در بیرون دلیل متانت باشد ولی سرش باید بقدر کافی در سوراخ فرو رفته باشد گاهی کم و گاهی زیاد
سوم باید تکیه گاهی غیر مردمی که بقدر لازم کار پشته باشد و بقدر لازم قدرتمند باشد و بقدر لازم و کافی هم بهره وری نماید
سیلویا نا والریای ، با ما اینجور نکن ، الان فصل مستی و جهش ژنتیکی تو نیست ، بگذار تا جان یک ملت تحقیر شده آرام آرام در بستر رذالت و پستی کنده شود و نسلی و قومی و نژادی قدر نشناس برای عبرت تاریخ در عفونت خود فرو رود و کرمها در جسد اجتماع من جولان بدهند و بوی تعفن این سرزمین را فرا گیرد . که عاقبت نیش افعی و فلج مغزی چیزی غیر این نیست
سیلویای نازنبن
من در ان جهان به رومن رولان جربان عشقت را خواهم گفت تا اون کتاب عشقت را بر وزن انت وسیلوی بنویسد مساوی با ان و در جهت مخالف ان
kader.gorgij@yahoo.com