دیالکتیک

ما در چه زمانی زندگی می کنیم ؟

اگر در یک کلمه بگویم جواب این است

ما در دوره دیالکتیک یا عصر گفتگو هستیم.

اگر از دیالکتیک سقراط و ارسطو و کانت و هگل بگذریم باید گفت انسان امروزی صاحب اندیشه و تفکری است که او را مایل به گفتگو می کند ، و این برگ برنده هر فرد یا هر ملتی هست در تعاملات فردی یا در تعاملات جهانی

نیازی به بمب اتم و هزینه های سرسام اور جنگ و تسلیحات و ارتش های بزرگ و عملیات برون مرزی یا سرکوب های اجتماعی نداریم اگر اهل گفتگو و قلم باشیم .

اگر حرف درستی بزنیم ، امروز دنیا به ما گوش خواهد کرد چون دیگر دنیا صاحبانی به نام دولتها ندارد بلکه دنیا صاحبانی دارد به نام تک تک انسانها .

ما در عصر دیالکتیک هستیم و برای رسیدن به این دوره راههای زیادی رفته ایم ، بهای گزافی پرداخته ایم و بزرگانی که خون دلها خورده اند ، زندان رفته اند ، شکنجه شده اند و یا به طرز فجیعی کشته شده اند

آیا اهل گفتگو هستیم ، آیا آنقدر انسان هستیم که اجازه بدهیم پته مون را بریزند روی آب ، آیا تشنه قدرتیم ، آیا می خواهیم همچنان آب گل الود بماند ، آیا همچنان به مستمعین نادان نیاز داریم که فریبشان بدهیم ....

پس چرا از قدرت گفتگو استفاده نمی کنیم!!!

یلدا ۴۰۲

حالا بیش از هر زمانی عاشق تنهایی هستم .

با خودم حرف بزنم ، قدم بزنم و اتفاقات را رهبری نکنم‌.

خوشی رسیدن نیست ، موفقیت نیست ، رابطه نیست ، خوشی هنر دل کندن است بعد از سالها کلنجار رفتن

تنهایی صحبت کردن با دهن بسته است ، نگاه کردن با چشمانی بسته و عادت کردن به انچه یک روز گرفتارش خواهیم شد .

اگر یاد نگیرم که تنهایی زیبایی داشته باشم ، قدر مسلم باید بدانم وابستگی اصلا زیبا و رمانتیک نیست . پرخاشگر نیستم ولی غرورم را دوست دارم حتی اگر یک مجسمه مغرور باشم .

من اینطوری دنیا را زیبا یا زیبایی دنیا را می بینم .

یلداتون مبارک

من بلند ترین شب سال را به تنهایی سر می کنم و هیچی برام اینقدر زیبا نیست

متن های اینستا

به نظر می‌آید تنها جایی که انسان هرگز فتح نخواهد کرد مغز است.
ما بیشتر اسیر فرهنگ‌ها، باورها و عقاید جمعی هستیم که گاهی موروثی و گاهی تحمیلی هستند.
مسئله این است که با وجود آن‌که ما هر لحظه در درون خود شاهد دنیایی روان، سیال، با قابلیت تحقق هستیم، در دنیای بیرون دنبال آن می‌گردیم. در حالی‌که هیچ نقطه‌ی انطباق‌پذیری برای آن پیدا نمی‌کنیم.
این اصرار بر تایید جمعی از ترس ما می‌آید و ما را در حالت سرزنش مدام خود قرار می‌دهد. گویا ما مدام با خودمان راجع به خودمان درگیربم.
مغلطه این موضوع از ابن است که ما متوجه نیستیم که خرد جمعی خرد و کوچک است، بیشتر به ابهت جمعی نگاه می‌کنیم و هم سویی با جمع برای‌مان نقطه‌ی آرامش است.
بهتر است که به جای تمام قراردادها و عقاید اجتماعی چه در قالب باورها و فرهنگ‌ها و چه در قالب علومی مانند روانشناسی و رفتارشناسی، فقط یادمان باشد که این کارها نیستند که اهمیت دارند. یا به عبارتی دیگر خوب یا بدن. وظیفه‌ی ما این است که شکل انجام کاری که دوست داریم انجام بدهیم را بلد باشیم. که بیشتر همان آسیب نزدن به خود و به دیگران است.
جدای از این ملاحظه دیگر اصلاً نگران نباش. جامعه سال‌ها بعد خواهد گفت که تو از زمان خودت جلوتر بودی و علوم امروزی سال‌ها بعد توسط دانشمندان خرافه و جهل معرفی خواهند شد.‌

#محمدمهدی_صادقی_زاده‌
#فلسفه #فلسفه_شخصی
#فلسفه_در_خیابان
#فلسفه_در_قدم_زدن_با_سیگار_برگ
#روزمرگی_های_فلسفی
#فلسفه_در_اعماق_اخبار
#روزانه_های_فلسفی
#فلسفه_و_بوگاتی
#جستجوهای_فلسفی
#فلسفه_و_اتوبان_همت
#پرتودرمانی_فکر
#پارادوکس_داشتن_و_بودن

پوست بز

تقی رفته زن دوم گرفته ، می گه اگه این زنه ما تا حالا داشتیم پوست بز می کردیم .

گاهی انتخاب های ما تحت شعاع نیاز شدید ما هستند و ما بعد از رفع نیاز متوجه اشتباهمان می شویم و این در حالیست که دنده عقب گرفتن در بلوار همت اصلا کار آسونی نیست پس بهتر است در اتوبان به راه خود ادامه دهید حتما در نقطه ای تابلو پارک را خواهید دید .

اشتباهات وقتی بزرگ می شوندکه با اشتباهی دیگر می خواهند بر طرف شوند گویا لکه روی شیشه را به دستمالی کثیف پاک کرده اید

موضوعات شکلی هندسی دارند باید زبان طول و عرض و فاصله را بلد باشید اینگونه می توانید یک شکل متقارن داشته باشید . و بیاد داشته باشید این موضوع مربوط به شماست . کسی نمی تواند با درس اخلاق کمکی به شما بکند تمام متخلقین در نهایت یک کلاه بردار و روانشناسان در انتها یک دیوانه اند .

طبیعت بر اساس رفتار و روحیات شما ، یک کلاف مخصوص شما را می بافد شما به همان گونه که یک فرد خاص دارید یک فایل اختصاصی هم دارید هبچ کس نمی تواند شما را دست کم یا دست بالا بگیرد . شما حد اقل و حد اکثر خودتان هستید و چشمی دارید که می تواند خرد خرد شما را تجزیه و تحلیل کند ، شما در انجا تنها هستید یک گونه منحصر به فرد هستید و حرفهایی که ممکن است شما را شاد کنند گاهی هم ممکن است شادی شما را بگیرند .

پس حتی دنبال تاییدیه گرفتن از دیگران نباش .

خودت باش ، و مواظب باش این بار پوست بزت را با پوست سوسمار عوض نکنی

دو کلمه حرف معمولی

تو اینستا متن های کوتاه می ذارم ، سرگرمی خاص خودشو داره همبن اسم منو سرچ کنید چی فارسی چه انگلیسی پیدام می شه مثل همون سوزوندن پر اسب بال دار می مونه

دوست دارم اونجا هم بببنمتون

........

نمی دونم کی می خوان پاشونو از روی گلومون بردارن

واقعا برای حکومت کردن راه ، آسونتری وجود نداره

این روشش اصلا خوب نیست، آخه این روش بعنی همه چیز تو و من یعنی هیچی مطلق

تو می تونی کار نکنی و همه چیز داشته باشی ولی من مثل سگ پاسوخته باید کار کنم و ننونم به حد اقل زندگی برسم

همه حرف زدن ها مال تو و همه سکوت ها مال من

همه عقلها مال تو و همه خنگی ها مال من

همه خشونت ها مال تو همه ترسها مال من

اخه این طوری نمی شه ، ممکنه همه چیز یک هو تموم بشه . حتما نمی شه تک بعدی جامعه را ساخت ، باید تفاوت ها را قبول کرد و به هر کسی فضای خودشو داد

این روزها وضع خیلی خراله تقریبا همه دارن می نالند ، آیا یکی نیست که بشه دو کلمه باهاش حرف زد

ما کجای کاریم

گوشه نشین تفکرات خویشم.

قالبی ربخته ام فیت اندام تنم

چشمهایم را از تقلای دیدن های نامربوط معاف کرده ام . و گوشهایم را بسته ام ، و به ذهنم مرخصی استعلاجی داده ام .

زندگی زیبای بیگانه پرست بود و به نگاه ملتسانه ام وقعی نگذاشت . چه سرگردان بازیهایش شدم و چه متوحش از همهمه حیاتش

گوشه رینگ بازی کردن را به دانش اموزی نشسته ام . و با طنابی که هر لحظه می رود تا زیر گویم جا خوش کند به گفتگو نشسته ام .

اینجا ایران است

این حال و روز مردمانیست که در توهم زندگی می کنن و در افسانه های مضحک

سگ ولگرد و درس اخلاق

سالها قبل یک توله سگ را به خانه ام بردم ، نمی دانستم نر است یا ماده فقط می خواستم او را نگه داری کنم چون حال و روزش خوب نبود .

سگ هر روز بزرگتر و زیباتر می شد غذای خوب می خوب و در جای خوبی استراحت می کرد ، خانه من در روستا هزار متر بود پر دار و درخت و منم کلی با این سگ زیبا حال می کردم

پشت خانه من چند باغ بود و سگان ولگرد زیادی شبها انجا پرسه می زدن ، اخر شب سگ من خودش را به در می کوبید و از می خواست که در را برایش باز کنم .

من رحم می کردم و توله سگ که حالا یک ماده سگ زیبا شده بود پیش انها می رفت ، مدتی می گذشت و او نمی امد و من مجبور می شدم به خانه بیایم و در را ببندم نمی توانستم در را باز بگذارم و نمی توانستم به او کلید بدهم

تفریحات سگ زیبای من صبح زود تموم می شد ولی من اصلا ادم سحر خیزی نبودم و این موجب می شد که او هر روز بیستر از روز قبل الاخون پلاخون بشود

داخل کوچه سرگردان می شد ، گاهی بچه ها او را کتک می زدن ، هر چند خلاصه در طول روز یک طوری به خانه می امد و غذا می خورد ولی باز آخر شب همان داستان تکرار می شد و باز سگ من بی قرار می شد

من باز در را باز می کردم ماده سگ بیرون میرفت به من نگاهی می انداخت گویا می گفت من می رم بیرون ولی تو در را نبند ، من بهش می گفتم برو زود برگرد من تا یک ساعت در را باز می ذارم

او بعد از یک ساعت می امد حتی گاهی رفقایش را هم با خودش می اورد داخل خانه ، ولی باز هم موقع بستن در همان قصه تکرار می شد و او در حین انکه دل کندش سخت بود ولی بی قرار ، قرار های شبانه اش بود

او می رفت و باز داستان دربدری فردایش رقم می خورد ، حتی من یک دفعه او را تا پنج روز ندیدم و بعد که امد رنجور بود طنابی در گردنش بود و معلوم بود کسی او را گرفته و غل و زنجیر کرده

با تمام این احوال که او می دانست خانه من بهترین جای برای زندگی راحتی وکلاس اوست ولی جریان اخر شب او را در نهابت تبدیل به یک سگ ولگرد ، کثیف گرسنه کرد و او هرگز نتوانست در این مورد به یک اجماع عقلی درست برسد

گاهی باید ازاد بود ، گاهی باید مقید بود ، گاهی باید رها بود گاهی باید .... این گاهی ها را بدقت بررسی کنیم کار اسانی نیست ولی چاره ای نیست

وبلاگ

وبلاگ هم مثل آدم های پیر ، خسته از بی نگاهی و بی توجهی شده . دیگر کسی با دیدن یک زن هفتاد ساله سر وجد نمی اید ، گویا شیطنت ها لازمه کارن .

گویا دیده شدن یک نیاز واقعیست ، جوانها همه در اینستا هستند ، یکی می ذاره که دیشب با ددیتان رفتیم پارک ، صد تا لایک می گیره

اینم برای من معما شده، اصلا منظور از این روشنفکری را نمی فهمم ، شاید بشریت پایش را از باتلاق گفتگو بیرون کشیده ، می گه دیگه حرف بسه ، بیایید یک چیزی نشون هم بدیم

من در این زمینه هنوز سنتی فکر می کنم ، معتقدم به فشار فکر ، نمی توانم باور کنم اندیشه با دیدن فیلم و گذاشتن عکس رشد کنه ، می گم باید در میانه زندگی قدم زد زندگی یک فیلم و هزار تپق نیست حقیقت همیشه یک آهنگ زیبا و احساسی نیست ، با یک فبلم دلخراش می شه خیلی از موهومات را ثابت کرد ولی دست اخر این کل فیلمه که یک توهمه

من همچنان سنتی فکر می کنم هر چند مدتیست که در اینستا فعالیت نوشتاری دارم ، شاید من عقبم

ولی کلا انسانهای رتوش شده ، فیلم ها و لحظات احساسی آهنگ های زیبا و .... اینها را نشانه تفکر نمی دانم

یک قرار عاشقانه

اگر پایت دراز نیست ، درازش کن ، نترس ، ادب بی دلیل تو را نجات نخواهد داد .

سرت را بالا تر بگیر ، ببین ، غروب شده است ، ماه را در پشت درختان پاییزی نگاه کن ، شاید یکی می خواهد تو کمی خوشحال تر باشی .

قوزینه ها راه به جایی نبرده اند پس به توصیه بوزینه ها ، قوز نکن ، بگذار قامت رعنایت را ببینم .

هیچ اتفاقی انقدر وحشتناک نیست که کسی در وحشت و ترس زندگی کند .

نفس بعدیت را عمیق تر بکش ، ریه هایت را سر شار از اکسیژن کن ، بگذار بدنت احساس کند داری بهش حال می دی .

در غزه خبری نیست ، جنگ افروزان همیشه برنده اند چون فقط قرار است یا نمایش قدرت بدهند یا ادای قربانی را دربیاورند ، پس به اخبار جهان دل مده

ماه که بیشتر به آسمان رفت برای لذت بردن از یک شب زیبا آماده باش

فردا همین قرار را به خورشید بگذار

و ابنگونه شب و روزهابت را تکرار کن

ثمره طی ییییی

آذر ماه ۱۴۰۲

حال مردم اصلا خوب نیست . کسب و کارها رونق ندارد . پسته که محصول این مردمه رو دستشون مونده .

خرید خونه و ماشین برای مردم آرزو شده و راه انداختن کسب و کار محاله

دارو خانه ها خیلی از داروها را ندارند می گن می خوان برن به سمت تجویز شاش شتر و دود کردن عنبر نسارای ماچه خر

اونایی هم که عاشق نوشیدن جام شهادت بودن ، بعد از حمله به حماس دلشون نیومد آخور چرب و چیلی شان را رها کنن ولی بخاطر همین روزا تمام ثروت ملی ما رو هپلی هپو کردن

کسی توان ازدواج نداره ولی برنامه دارند مالیات را زیاد کنن . تا ثابت کنن بر مرده هم می شه لگد زد.

مردم دلشون مرده و خیلی ها بدشون نمیاد خودشون هم بمیرند . دیگه کسی دل و دماغ شادی و لذت نداره .

مغازه دارها نمی تونن پول کرایه شون را کار کنن ، دکترها خون آشام شدن و معلم ها راننده تاکسی

جوونا می رن تو کوه و کمر وسط ظهر عرق می خورن ، عرق سگی بهتربن و سالم ترین عرقه با خوردن بقبه عرقها یا می میر ن یا کور می شن

تریاک و شیره هم تفریح دومشونه اونم می گن همش آشغاله

تا دلت بخواد مردم تقلب می کنن و دروغ می گن گویا تمام مرزهای انسانی از بین رفته

این شد ثمره خریت پدران ما