گفتگوهای دوستانه ماندگار
ادریس عزیز همین اسم مهدی صادقی زاده یا تلفن
09153320459
را بزنی اینستای من میاد بالا ، دقت کنید ممکنه دو پیچ وجود داشته باشه اونی که ویدیو خودمو می ذارم درسته .
ممنون
ادریس جان حتما بیا به دادم برس
اونجا پر توهینه ، یکی بهم می گه بزچران یکی می گه خرچران و ...
..................
یک دوستی داشتم که افسردگی شدید داشت و بعد هم خودکشی کرد و رفت که رفت
این دوستم که هم خونه من بود ، اخر شب می گفت ، مهدی خوابی ؟
منم می گفتم ، نه هادی جان بیدارم
هادی نیاز به حرف زدن داشت، سکوت دیوونش می کرد . دنیا سر دلش گیر کرده بود . هیچ وقت آروم نداشت ، دلش لک زده بود برای زندگی به معنای سادگی و مهر ورزی ولی از خشونتی که دیده بود حالش خوب نبود .
برادرای بزرگترکه دعوا می کردن ، خواهر ها که درد می کشیدن و گریه می کردن ، مادر که روز به روز رنجور می شد .... این خاطرات از دلش نمی رفت که نمی رفت
به من می گفت ادما چطور یک کسی یا یک چیزی رو فراموش می کنن ، من که نمی تونم هیچ چیزی را فراموش کنم تا یک لحظه تنها می شم دنیا رو سرم خراب می شه
من بهش می گفتم اگر می خواهی لذت خوابیدن زیر لحاف را فراموش کنی باید یک پتوی گلباف گرم و نرم بخری و زیرش بخوابی ، با سرما خوردن و سگ لرزه زدن شما نمی تونی لحاف را فراموش کنی ، باید گرم بشی باید خوابت ببره باید قبول کنی تو مسئول سرنوشت مادر و پدرت نیستی
هادی قبول نمی کرد به من می گفت مهدی زمخت
می گفت تو چطور می تونی اینو بگی ، مادرم دنیای منه ، برادرام و خواهرام دنیای منن و خانه ما همیشه شلوغ بود و همیشه ناراحتی و مرافعه داشت
بهش می گفتم ، پس دنیای تو دنیای کوچیکیه ، تو وقتی دنیای بزرگی داری که خودت دنیای خودت باشی ، تو اونارو رو دوست نداری و می خوای با کشتن خودت بهشون اعتراض کنی . این کارو نکن ، ولشون کن ، ضعیف نباش
یادش به خیر چه شبهایی با هادی داشتیم چه حرفهایی و بعد او یک شب که من مدتی بود پیشش نبودم
در بییت چهار تیر هفتاد و پنج خودشو کشت
و حالا من با قبرش حرف می زنم اونم سالی یکی دو بار که می رم شمال