از جنگ شکر در کوبا تا جنگ ماکارانی در ..
و من هنوز به دور دستها نگاه می کنم
وقتی می بینم حرف ، نان و ماکارانی و روغن و مرغ وسطه .... من افسوس می خورم
اصلا گیرم مرغ فراوان شد ، گوجه فرنگی ارزان شد ، یعنی ایا همه چیز روبراه شده
این حرفها برای من ناامید کننده و وحشتناکه ، اگر با کمپرسی هم جلو در خانه هامون مرغ کمپرس کنند ، ما باز هم مشکل داریم
غذای اصلی ما ، غذای روح ماست و ان آزادیست
جامعه باید احساس ازادی و امنیت بکنه تا بتونه پنهان ترین رویاها و استعدادهایش را شکوفا کنه . این شکل اعتراض برای نان ، عمق اعتراض را کم می کنه . یک کیسه سیب زمینی خرجش می کنن ، یا یک دکمه را فشار می دن و یک پول لاموجودی مثل شبح تو گوشیامون سبز می شه
انسانها باید برای قانون بجنگند و گر نه طبیعت برای همه ماکارانی داره ، سویا داره ، مرغ و پرنده و ماهی داره . انسانها باید برای منطق و استدلال و حرف حساب بجنگند . صحنه جامعه باید صحنه جنگ قلم ها و زبان ها باشه ، خفت گیری و خفه کنی و پلیس اخلاقی و مامور ارشاد هفت کش و این حرفا دیگه تف به صورت اجتماعه .
اگر قانون درست باشه ، فرقی نمی کنه یک پرنده هم که رها کنی رو دوش هر کی نشست شاه بشه مهم نیست ، مهم اونه که هر کس شاه بشه باید قانون را اجرا کنه نه اینکه قانون را بنویسه یا ترجمه و تفسیر کنه .
روزنامه ها باید قوی ترین میدان گفتگو باشند نه اینکه حرفهای چرت و پاچه خواری تو روزنامه ها باشه و حرفهای دریت و حسابی تو صحن حموم ها و سلمونی ها .
ماکارانی را ولش کنید ، مرغ مهم نیست ، بیایید به دروغ اعتراض کنیم به فرزب به جهل به چاپلوسی به ریا کاری به خرافات به زورگویی به بی منطقی به بی قانونی ، به اداره سالاری ، به بوروکراسی ، به ....
واقعا دردمون گرون شدن نونه ، واقعا مشکلمون یک حلب روغنه ، من از این حرفا عارم میاد ، یعنی اگر اخور پر باشه همه چیز درسته ، ایا اعراب دارن زندگی می کنن ، ایا زندگی فقط ماشین سوار شدنه ، برج ساختن و قلیون کشیدنه .
روح دنیای امروزی را جوامعی ساخته اند که از نعمت آزادی برخوردار بوده اند ، انسانیتشان لگد مال نشده است ، کرامت انسانی شان حفظ شده ، مدام دروغ نشینده اند و تحقیر نشده اند . بیایید بخاطر اینها بجنگیم . ماکارونی چیز مهمی نیست ، انهایی که برای ماکارونی می جنگند یک روز دیگر هم برای بدست اوردن ماکارونی دزدی می کنند ، فرصت گیر بیاورند قاچاق چی می شوند ، جنگنده های ماکارونی خیلی هاشون ..... بذارید یک داستان براتون بگم
چند سال قبل خواهر من رئیس یک دبیرستان شبانه روزی در شهر تربت بود . او تعریف می کرد . که طبیعتا ما در مدرسه یک انبار داستیم به منظور نگه داری مواد غذایی ، یک روز دیدم یک دختر امد تو دفتر و همچنان که گریه می کنه می گه ، خانم رییس فلانی و فلانی از انبار کنسرو ماهی دزدیده اند .
خواهر می گفت : من دست او را گرفتم و به جایی در گوشه دفتر که بقیه معلم ها نشنوند بردم و گفتم : دخترم گریه نکن این غذاها مال شماست ، حالا اونا هم دو تا کنسرو برداشته اند حتما گرسنه بودن ، اشکالی نداره ، برو گریه نکن
خواهر می گفت : دخترک همچنان با گربه ادامه داد ، خانم من برای این گریه نمی کنم ، آخه اونا هیچی به من ندادن
........
برای ماکارانی و قند و مرغ و روغن می خواهید اعتراض کنید ، برید همون کمیته امداد و بهشون قول بدین روز انتخابات می رید صف رای ، خب بهتون روغن و سهمبه ماکارانی و دو قالب پنیر می دن .
......
من از نسل شما نیستم ، من دویت ندارم برای شکمم گربه کنم و درب یخچال خالی ام را باز کنم و نشان این و اون بدم ، من در خانه ام یک کوله دارم پر از غرور ، من ایرانیم ، من از دل کویر این خاک اصالت و هوبتم را به رخ تمام دنیا می کشم . می میرم ولی به پای چکمه های پوتین نمی افتم ، من از پدر و پدرانم شنیده ام که از شیر بترس و طمع کن ولی از روباه نه بترس و نه طمع داشته باش .
در کوبا هفتاد سال قبل برای شکر جنگیدن و هنوز هم شاید دارند برای آدامس می جنگند ، دوران چریک بازی و چگوارا بازی تموم شده ، بیایید هوبت خودمان و استدلال خودمان را قانون کنیم انگاه شعاار اسقلال بدهیم
همه فریاد ها را باید بر سر ........
kader.gorgij@yahoo.com