یک مکالمه سخت ، سخت ، سخت

می گفت ، وقتی سرطانم را تشخیص دادن گفتم باید عمل بشی و برای عمل اولیه شصت میلیون باید بدی .

به دکتر ، شرایطم را گفتم و اینکه وضع مالیمخیلی خراب است . دکتر پرونده ام را پرت کرد جلوم بطوری که هر ورقش به گوشه ای از اتاق پراکنده شد ، خم شدم یکی یکی برگه های پزشکیم را داخل پوشه گذاشتم و با استینم اشکهایم راپاک کردم

می گفت ، بعد از عمل باید به پرتو درمانی می رفتم ، در طبقه پایین بیمارستان بودم ، پرستار گفت برو پرونده ات را از طبقه بالا بیار ، ولی در طبقه بالا پرونده را به من ندادن گفتن باید هشت میلیون تومان برای پرتو درمانی واریز کنم ، و من هیچ پولی نداشتم ، به پدرم رنگ زدم و تا پول جور شدم فقط تنها ارزویم این بود که بمیرم

می گفت ، وقتی دهنم را پرتو درمانی می کنم ، تمام سطح دهن و گلویم تاول می زند و دیگر نمی توانم چیزی بخورم ، سرفه می کنم و از گلویم خون می اید ، بچه هایم کنار می نشینن و تا صبح فقط درد می کشم

می گفت ، تمام بدنم را سوراخ سوراخ کردن و ازمایش گرفتن سپس گفتن تو دیگر خوب شده ای تا شش ماه دیگه لازم نیست بیای ، ولی بعد از سه روز جواب عکس ..... میاد و نشون می ده که باید دوباره یک عمل دیگه انجام بدم

می گفت ، گاهی اونقدر در بیماریتان سر و سرگردان می شم که رو پله ها خوابم می بره

می گفت و می گفت و م.......

خوشا به حال کسانی که مسبب این همه استیصال و بدبختی مریض ها و بدبختی مردم هستند و ککشان هم نمی گزه و هنوز گردن صاف می کنن که می خوان روی مواضعشون بمونن و هیچی جز قدرت و قدرت و قدرت براشون مهم نیست

تف بر این قدرت