کلیاتم درد می کنه
زندگی مثل یک گوریل دستانت را می گیرد و انقدر تو را دور سرش چرخ می دهد که وقتی تو را پرت کرد ، چنان گیج و مبهوت باشی که ندانی کی هستی ، کجا هستی ، چه کار می کنی ، چی می گی و .... این حیرت چنان قدرتمند عمل می کند و چنان هوشمندانه طراحی شده است که انسانها هر لحظه خودشان و زندگی شان را گم می کنن . این احتمال وجود دارد که کسی بتواند سررشته ی زندگی را گم نکند ولی او هرگز نمی تواند این موضوع را برای دیگران توضیح دهد
...............
راستش دو سه روز قبل داشتم متن بالا را می نوشتم که دیگر درد پهلو فراغ خاطرم را گرفت و آخ آخم به هوا رفت .
به مشهد رفتم شب به خانواده چیزی نگفتم . ولی صبح شکل خوابیدنم که تقریبا نشسته خوابم برده بود سوال برانگیز شد و گفتم پهلویم درد می کند و نمی توانم بخوابم .
اول فکر کردم ممکن است یکی از دنده هایم شکسته باشد . در هر صورت پیش یکی از دوستان متخصص نرمش های ورزشی رفتم او گفت کلا عضلات پهلویت ضعیف ایت و مرا پیش یکی از دوستان فیزیوتراپش فرستاد . برای ایشون توضیح دادم که تو دفترم ساعتها روی دست راستم قلم و دفتر داشته ام و به سمت راست بدنم فشار وارد شده .
او گفت پس ممکن است بخاطر همین موضوع عضلات کمر فشرده شده و باید بری ماساژ اگر ماساژ افاقه نکرد باید طب سوزنی بشی
دو جلسه ماساژ گرفتم و در ضمن با یک دکتر فیزیوتراپ دزگه مشورت کردم او گفت این درد مربوط به عضلات نیست مربوط به غده چربی هیت که در این منطقه از بدنت داری و باید جراحی بشی
یک سونو گرافی گرفتم و نزد دکتر متخصص داخلی رفتم .
او گفت اینها همش حرف مفته ، کلیه ات دچار عفونت خفیف شده و چند تا قرص داد که باید استفاده کنم .
آره اینم اخر عاقبت چندک زدن و نوشتن در گوشه دفتر .
یک اقایی هم تو مطب دکتر بود که ساکن عمان شده بود می گفت بعد از یک ماه که در عمان باشی دیگه می بینی که چیزی به نام مشکل خورد و خوراک و پوشاک و مسکن نداری ولی در ایران باید با این ارزوها بمیری
گفتم آخ راست می گی ما ایرانیها ... آخ ... خیلی بدبختیم