از ماسم پاسم
روز تعطیلی خاصی هست ، امروز
مراسم چهل و هشتم ، همه رفتن مشهد ، اینجا سوت و کوره
کلا میانه من با سوت و کوری خوبه ، چون وقتی هم که خبری هست ، خبری نیست
مردم بس برنامه و سردرگم هستن ، یا خوبن واسه خودشان یا دردمند و رنجور و هیچ کس به دادشان نمی رسد .
دل خوشکنک هایی هم هست ، مثل نسیم شمال که می گفت
تو نگفتی می کنم امشب علو
تو نگفتی می پزم امشب پلو
نه علو دیدیدم امشب نه علو
ما که مردیم اندر این سرما ننه
سرنوشت ، پی نوشت تفکرات ماست و ما چه کوچولو متفکر بودیم
قدیم ها در اینجا شهریور فصل انار بود و چه بلبشوی بر پا بود . حالا حتی انار برای خوردن هم نداریم ، تمام باغات انار خشک شدن و نابود شدن .
امیدوارم پسته ها باقی بمانند و شریان حیاتی مردم این شهر را زنده نگه دارند .
من که حتی از دعا هم خسته ام مثل آن دوستی که وقتی سیاه مست شده بود بهش گفتیم ماست بخور . گفت از ماسم ، پاسم