روزگار ما
سال چهارصد و دو را باید سال دغدغه های اقتصاد و باران نامید
تقریبا همه جا حرف همینه ، تو بازار رکوده و از طرفی تورم هم هست ، بارونم خیلی کمه و حال مردم خوب نیست ،
همه پیش بینی می کنن دوباره افسار تورم بزرگ در بره و همه قیمت ها به اوج برسه
این چه وضع بدیه که مردم دارن ، تمام دلخوشیهاشون مرده ، اونوقت حضرات تو فکر یمن و لبنانن ،
ما هیچی به حساب نمیایم ، خانواده ها دارن متلاشی می شن جوونا میل به ازدواج ندارن ، یک تضاد عجیبی رو سر مردم سایه انداخته از یک طرف مسائل اقتصادی داره مثل پتک تو سر مردم می زنه بگونه ای که می شه گفت مهار فرهنگی ممکن نیست و دارن از طریق اقتصاد مردمو مهار می کنن . شکم گشنه توان فکر کردن به هیچ چیزی را نداره ولی خودش هم یک معظل شده
دوستان و اطرافیان همه چیزشون به مویی بند شده ، فقط یک پیامک بانکی و اداری می تونه روز هر کسی رو خراب کنه.
دیگه نمی شه با کسی به تفاهم رسید . باید سر جات بشینی مثل بچه ادمی که باباهمون می گفتن ، همیشه حالم از این گونه بچه ادم به هم می خورد و حالا همه داستان همینه
نیاز شدید به دنیای درون پیدا شده و قدرت استقامت فردی که می خواد دنیاشو بسازه و این اصلا کار اسونی نیست