کوهپایه های مشکوک
بدون شک ، ما ناگزیریم با شک هایمان زندگی کنیم . شک می کنیم به افراد و به خودمان و به همه چیز . هر چند مذهبی دو اتیشه باشیم لحظاتی در زندگیمان هست که به خدا شک می کنیم .
چاره ای نیست ما مدام شک های بهم پیوسته داریم ، از هر راهی می رویم فقط چراغهای همان راه برایمان روشن می شود و ما در حسرت بقیه انتخابهای نا کرده فقط می توانیم به حدسیات بپردازیم . اگر فلان کار می کردم وگر با فلانی ازدواج می کردم ، اگر در فلان کشور بدنیا میامدم .... و اینطور ما تا ابد در سرزمین حسرت ها و اگر ها می مانیم .
بدون شک ، شک باید موضوع گفتگوی درونی ما باشد . این یک نیاز است که ما اولین کسی باشیم که به انتخاب های خودمان احترام بگذاریم . اگر اوضاع تا هشتاد درصد خراب باشد هنوز در قاعده شک کاملا منطقی رفتار کرده ایم چون در بهترین شرایط هر انتخابی چهل و پنج درصد باخت مسلم دارد ، پس اگر شما هشتاد درصد مشکل داری فقط باید بگی اوضاع زیاد خوب نیست ولی تحت کنترله
وقتی خوابمان می اید راحت بخوابیم چون انچه ما را نگران کرده صرفا یک شک است و شک ان وجود دارد که جریان به نفع ما تمام شود ، در هر صورت یک ادم خواب الوده فقط جریان را خراب تر می کند ،اگر با شک هایمان همینطور کنار بیاییم دست اخر می فهمیم مهم ترین چیز همین کنار امدنست و گر نه در بهترین انتخابها که نتوانسته اند با شکست ها و باخت هایشان کنار بیایند زندگی جریانی علی رغم انچه دیده می شود در خود پنهان دارد .
و چقدر ادمهای بزرگ ، مردمان کوچک ، رذل و پست هستن آنگاه که تلاش می کنند حرفها و رفتارهایی داشته باشند با خلوص صد در صد ، بدون هر گونه شک و تردید و شاید هم دعایی دارند که بر شکاکش لعنت می فرستند
به سایه تان مشکوک باشید ولی با اندیشه های مثبت با اعتماد به نفس رفتار کنید . شک تنها راهیست که ما می توانیم در ان قدم بگذاریم ، یقین راه گوسفندان است که یکی انها را در ان می برد . در زیر صورت نورانی یقین ، دنیا بازی نیم تنه ای دارد . شک هایت را بردار و با یک قل دو قل مشکوکی را بزن ، ولی هرگز زیر تابلو چهار قل با یقین ننشین