تقدیم به سعیده شفبعی
اگر من مردم
اگر من مردم مرا دور و بر پدر و مادرم چال کنید .
فقط روی قبرم بنویسید
کسی که اینجا خوابیده ، خیلی خوابش می اید
مهندس سعیدی حتما در تشییع جنازه ام شرکت کند . ممد از علی کلبه رمضون چند تا کفتر بگیر ، وقتی خاکم کردن هیچ چیز نخوانند ، هیچ مراسمی نگیرید ، فقط دست رفیقا یک کفتر بده و همزمان با اتمام کار ان کفتر ها را رها کنید .
من امشب ....شیراز خورده ام
البته می دونم تو اهل ابن چیزا نیستی و یک جورایی بچه مثبتی ....
من که خوردم و حالم خوب است . لذا حتما بعد از مراسم خاک سپاری ، دوستان را جمع کن این .... شیراز دانه ای دو میلیونه پنجاه تا باشه ، دویست سیصد نفرو گرم می کنه
ترانه های فرهاد و فریدون فروغی و ترانه این اخربن باره من بهت می گم برگردی به خونه.... مال ابی
را پخش کنید .
بعد از صرف شیراز و گوش دادن به ترانه یک چند تا از دوستان که از من خاطره ای دارند پا شن حرف بزنن و در این میان اگه لازمه سیگار بکشید و بلند بلند بخندید .مهندس تو حتما یک متن از وبلاگم را بخونی .
به حاج ممد بگو چهل پنجاه مرغ بریونی اماده کنه اونم با چنگال و رب انار بخورید و دیگه کشش ندید
البته نه من مریضم نه فعلا هوس مردن دارم
ولی وقتی دیدم یک نویسنده دوست داشتنی
سعیده شفیعی
می گه ،: دلم می خواهد به خوابی عمیق فرو روم و دیگر بیدار نشوم
من دلم گرفت ، حالم دگرگون شد ، یک هو یک حس مشترک را احساس کردم که گویی منم همینم
این چه بلایی است که اینقدر احساس مشترک درد بوجود اورده ، سعیده جان ، این روزها شاید یک ملت همین باشند