میام پارک یک گوشه می شینم و به همه چیز فکر می کنم

فکر شیرین ترین و عذاب اورترین چیزیست که ما داریم

ایا می توان بد فکر کرد ?

بله ، وقتی ما به ارزوهایمان فکر می کنیم بد فکر می کنیم ، وقتی به اتفاقاتی که در زندگی افتاده فکر می کنیم و خودمان را مقصر می دانیم بد فکر می کنیم .

وقتی فکر می کنیم به اخر خط رسیده ایم و کلی عقب مانده ایم و قافیه را باخته ایم ، بد فکر می کنیم .

وقتی مشکلاتمان را لابنحل می دانیم و حرفهای منفی دوستی یا قوم و خویشی را در ذهن پروار می کنیم ، بد فکر می کنیم .

وقتی خودمان را قربانی شرایط ، محیط ، زمان ، مملکت ، خانواده ، دوستان و ... قلمداد می کنیم ، بد فکر می کنیم

وقتی فکر می کنیم ناراحت و افسرده و تنها هستیم ، زود به سیم اخر می زنیم بد فکر می کنیم

بله خیلی وقتها دشمن ما خود ما هستیم ، ماییم که فکرمان را به بد فکر کردن عادت داده ایم ، و این فکر را می خواهیم به همه کسانی که در اطراف ما هستند القا کنیم ، این زشترین و عذاب اورترین تلاش ماست .

ما می توانیم خوب فکر کردن را تمرین کنیم .

من هستم ، این بودن من بزرگترین موفقیت من است ، می توانم نفس بکشم ، می توانم راه بروم یا با ویلچر این ور و اون ور بگردم ، می توانم بببنم یا باران را احساس کنم . وقتی من هستم پس بهانه ی زندگی وجود دارد

ما بزرگتربن فرد زندگی خودمان هستیم . این گفتگوها هم چرت و پرت نیست . چطور می تواند همیسه حق با کسی باشد که زیاد جدیست ، خیلی یخت کار می کند پس انهایی که مستهلک می شوند چه کسانی هستند ، انهایی که سکته می کنن انهایی که خودکشی می کنن و یا بر اثر اضطراب و نگرانی مدام و زیاد بلایی سر خودشان می اودند ، تمرکزشان به هم می ریزد کار و بارشان را خراب می کنند ، یا زیبایی خودشان و اطرافیانشان را نمی بینند بچگی بچه هاشان را نمی ببنن

اره این حرفها اگر چرت و پرت هست و رندگی همین روشی هست که امروزه فرهنگ غالب ما ایرانیها شده ، پس چرا عاقبت خوبی در انتظارمان نیست .