اخراج از همایش لادن
این پیامک برای من امد
کنفرانس رایگان فن بیان و تربیت سخنران تضمین درامد از تدریس
ادرس فلان جا
منم دیدم بیکارم گفتم خب بدم یک چیزی یاد بگیرم
ساعت شش عصر با خانمم رفتیم کنفرانس
سخنران امد و شروع به صحبت کرد منم گوش می کردم مثل سیصد نفر مستمع دیگر
او در جایی گفت که شما اینجا هستید تا به چه چیزی برسید
یکی گفت مسکن
یکی از ته سالن داد زد . همه چی پوله
یکی گفت ارامش
منم گفتم .
من اینجام تا به زندگی برسم ، چرا زندگی را گم کرده ایم
در جایی دیگه باز سخنران گفت
حرف خوب زدن فقط هفت درصده کاره ، خوب حرف زدن نود و سه درصده کاره
باز من بلند شدم و گفتم
این امار را از کجا اوردی ،
گفت همه جا هست
گفتم این حرف اشتباهه ، این حرف رواج مغلطه گریه ، ما باید حرف خوب بزنیم اقل کم از نگاه ما خوب باشه ، نه انکه خوب حرف بزنیم
کم کمک سخنران رو من تیز شده بود
بعد گفت یکی از اصول صحبت اینه که ببینیم مخاطب ما چی دوست داره بشنوه
باز من بهش گفتم نه اقا اصلا لازم نیست از مجاز مردم حرف بزنیم ما باید بار دار یک موضوعی باشیم و در مورد ان حرف بزنیم دردمونو بگیم ، مشکل کارو بگیم
سخنران گفت در هر صورت این جلسه منه
من بهش گفتم
من عادت ندارم متکلم وحده را تحمل کنم ، چرا باید به این حرف گوش کنم
ما باید برای حقیقت گوش شنوا داشته باشیم
باز سخنران گفت معیار ما برای شناخت یک سخنران موفق پوله ، هر کسی بیشتر بتونه پول دربیاره پس ادم بهتری هم هست
من باز هم باهاش مخالفت کردم و گفتم همین حرفا را می زنین که مردم دنبال رونالدو می دون
معیار غرور و انسانیته
......
خلاصه چند دقیقه بعد یک اقای کت و شلواری زد رو دوش من و منو به بیرون هدایت کرد
پشت سرم خانمم امد بیرون کمی نگران بود
انها خیلی محترمانه منو از همایش انداختن بیرون
الان تازه رسیدم خونه و هنوز از شنیدن این همه حرفهای مفت سرم داغه و داد می زنم
آهای مردم این ره به ریگستانه
باز هم می گویم
انسانها به اندازه ادبیاتشان هستند ، لطفا ادبیات مغز دار بزنید و بشنوید و در یک کلام اهل دل باشید نه اهل جیب و مدرک
سه تا از افکار من ابنجا بگم
یک شنونده باید عاقل باشه و مستمع احمق نشه
دو حرف بیزینس نیست ، حرفو باید از ته دلت بگی
سه اگه قرار باشه برای مردم چیزی رو بگی که دوست دارند بشنوند ، اونا هیچ موقع متوجه دروغی که بهشون گفته شده نمی شن و در جهل مرکب ابدالدهر می مانن