این روزها مشغول نوشتن یک کتاب هستم

همون یکی دو ساعتی که برای وبلاگ وقت داشتم را با نوشتن کتاب پر کرده ام .البته سعی می کنم این عادت قدیمی وبلاگ نویسی ام را داشته باشم. ولی کلا روال زندگی من اینطوره که کارم را انجام بدم و روزی همین وسط مسطا دو سه ساعتی یا مطالعه کنم یا بنویسم یا با گوشیم ور برم .

حالا این وقت خالی را نوشتن کتاب پر کرده ، می خواهم یک کتاب بنویسم که محصول تجربه شخصی من از زندگیم باشه . این کتاب را با خواهرم بسورت مشترک می نویسیم . حالا حالاها نوشتنش وقت منو خواهد گرفت . با این وجود وبلاگ را فراموش نمی کنم .

وبلاگ درد دل من با اخبار روزانه جهانیست که در ان زندگی می کنم از وبلاگ هیچ پولی عایدم نمی شود ولی راستش بدم نمی یاد که بتونم یک کتاب بنویسم و ازش به اندازه زمانی که صرف نوشتنش می کنم پول دربیارم . . الان یک راننده آژانس هم ساعتی کار کنه ساعتی دویست تومان کمتر نیست یعنی نوشته های من به اندازه ساعتی دویست تومن یک راننده تاکسی هم نمی ارزه . امیدوارم بیارزه حالا ببینم چی می شه

حالا نشد هم همون کیلویی می فرومشون ، پیاز کیلویی سی و دو هزار تومان شده ، پس منم می تونم نوشته هامو کیلویی بفروشم