انسانها در نهایت انسان هستند و تشنه لذتهایی که بهشون حس و حال خوب می ده . یک عده کلاهبردار و دزد و شارلاتان در طول تاریخ تلاش کرده اند که انسان را از لذت ها و حال و حول هایی که دوست دارد دور کنند و انسان را موجودی فرا زمینی و روحانی معرفی کنند و برای دنیای توهمات خودشان واژگانی بسازند و طمطراقی براه بیاندازند که در نهایت چیزی جز فریب و ایجاد خرافه نیست .....

واقعیت این است که هیچ انسانی ، چیزی خارح از نیازهای انسانیش نیست . ولی زمانی که گروهی به قدرت می رسند ، افکار و نیازها رنگ و بوی ترس می گیرند و شرایط مغزی اماده انعطاف پذیری می شود . در این مواقع هست که ابر انسانها و اتوریته ها زاده می شوند و تزریق پول و قدرت در روند طبیعی زتدگی ایجاد اعوجاج می کند . این مسئله تا جایی است که باید گفت هر سیستمی می تواند برای خودش تولید منطق و فلسفه کند اما اینکه ایا این بواقع هم فلسفه هست یا خیر ، ایا این افراد بواقع هم فیلسوف هیتند یا خیر ، این تشخیص به هیچ وجه اسان نیست . مگر انکه شرایط سیاسی و چرخش ارابه های قدرت تغییر مسیر دهند ، در این صورت همگان بوضوح دور شدن سابه های سیاه نکبتی که از تراوش افکار کثیف در قالب اندیشه های ناب بر انها تحمیل می شده را خواهند دید .

متاسفانه ، انسان همیشه برده خودش بوده ، و این سبعیت و خشونت در بسیاری از موارد تقدیس شده ، اسطوره سازی شده و بساط بدبختی را فراهم کرده است

بافت های سرطانی چنان رشد کرده اند که دیگر چشم اندازی از واقعیت و حقیقت دیده نمی شود و کمک کردن به انسانها سخت ترین کار ممکن به نظر می رسد