احمق های مفید
فلسفه ، نگاه ماست به خدا ، و برگردان نگاه ما از خدا . این به ان معنا نیست که بتوان از همان ابتدا گفت فلسفه یکی از این دو تاست .
شاید بشود این جور توضیح داد که ما با فلسفه از خدا بالا نمی رویم بلکه با فلسفه از خدا به پایین می آییم . چنانکه از نوک کوه یخی ، قطره ابی سر می خورد و به سمت پایین می اید .
کلنجار رفتن با مفهومی که اثبات و عدم اثباتش هیچ تغییری در روند زندگی انسان ندارد ، یک جورایی مغلطه است
فیلسوفان بدکردار
ویتگنشتاین
فکر نکن ، نگاه کن
بعضی وقتا که از چیزی عصبانیم با چوب و یا هر چیزی که دم دستم بیاید ، درختان یا زمین را می زنم ص ۱۵۹
هر فیلسوف بزرگی به فلسفه مسیر جدیدی می دهد ، ویت گنستاین کسی بود که دو بار این مسیر را تغییر داد ص۱۵۷
خودکشی همیشه بخش رویی ذهن ویتگنشتاین بود و بخشی از این تمایل نتیجه اضطراب او نسبت به همجنس گرایی اش بود . او در زمانی همجنس گرا بود که همجنس گرایی در جامعه پذیرفته نبود ص۱۶۳
سه برادر ویت خودکشی کردن
خانواده ویت برابر با پول الان حدود صد و ده میلیارد دلار ثروت داشتند و مثل شاهان زندگی می کردن
ویت به سکس خشن با مردان علاقمند بود ص۱۶۷
ویت میراث بزرگ خودش را به برادرها و خواهرهای زنده اش بخشید و تبدیل به یک مرتاض فقیر شد ص۱۶۸ او خودش را از هر چیز لوکس و مجلل با دقت دور نگه می داشت و عمدتا با کاکائو زنده بود
او مدتی معلم مدریه ای در روستا بود و چون دانش اموزی را سخت کتک زده بود از ان روستا فرار کرد
ویتگنشتاین به رمانهای پلیسی علاقه داشت و دوست داشت بعد از یک روز درس دادن به سینما برود
در دهه ۱۹۳۰ ویتگنشتاین بزرگترین رابطه جنسی پنهانش را با فرانسیس اسکیتر یک دانشجوی خوب ریاضیات که ۲۲ سال از او کوچک تر بود برقرار کرد
این جملات را از او بخاطر بسپاریم
زبان همه چیز است
کارکرد واژه ها به تنوع کارکرد این اشیاء است
فلسفه مشاهده می کند نه تبیین
جهان چکونه است یک راز نیست ، بلکه بودن جهان راز است
اگر شیر بتواند حرف بزند ما نمی توانیم زبان او را بفهمیم
ویتگنشتاین همیشه بی مقدمه جلسات را ترک می گرد و بحث ها را بدون نتیجه قطعی رها می کرد . او تاب تحمل تظرات مخالف و متفاوت را نداست و همیشه فکر می کرد ختم کلام است
حتی راسل به او گفت : تو داری همه چیز را قاطی می کنی
ویت از اینکه دانشجویانش یادداشت بردارند متنفر بود و یادداشت ها را جسدواره می نامید ص۱۸۱
او در حاای که در بستر بیماری سرطان انتظارمرگ را می کشید گفت : به همه بگویید من زندگی عالی داشتم ص۱۸۲
او تا دو روز قبل از مرگش نوشت
او درباره کتابهای جستارهای فلسفی خود گفت : اگر می توانستم ابن کتاب را به خدا تقدیم می کردم
این جمله اش زیباست
زندگی به انسان یاد می دهد که به خدا ایمان داشته باشد ص۱۸۳