برتی کثیف
فیلسوفان بد کردار
........
راسل جایزه صلح نوبل را برده بود .
آلیس اولین همسر راسل بود ولی راسل در خود زندگی نامه اش می نویسد
بعد از ظهر رفتم دوچرخه سواری کنم و ناگهان ... متوجه شدم دیگر آلیس را دوست ندارم ص۱۲۹
این دو سه خط و اینکه آلیس تا هشتاد سالگی هنوز منتظر برگشت راسل بود . حاوی یک نوع احساساتی است که باید علوم انسانی به ان جواب بدهد
،، روز بعد آلیس برگشت یک سوال و جواب مستقیم درباره اینکه عشق مرده است و بعد در اتاق خواب صدای هق هق بلند و جگر خراش او بود و من که در اتاق دیگر پشت میزم نشسته بودم .... خیلی حیف شد ... چون به گریه اش انداختم . قلبم لحظه به لحظه سخت تر می شد ،،
راسل عاشق اتو لاین همسر یکی از دوستانش می شود و این عشق را مثل سیلی از احساسات سر او خراب می کند . تا جایی که الیوت در مورد راسل می نویسد : الهه جماع در بوته زار از دیدن زنی در حال تاب بازی دهانش باز مانده است .
راسل با هلن بود . ولی با او هم به جایی نرسید . این چند سطر را بخوانید :
یک روز در حالی که راسل و اتولاین در خانه راسل بودند . هلن در زد راسل در را باز کرد و به او بک لیوان اب داد اما نگذاشت که او وارد شود . هلن در نهایت به امریکا برگشت . او در انجا سکته کرد و فلج شد و در اخر هم دیوانه شد و مرد . راسل در خود زندگی نامه اش خیلی کوتاه گفته است . من قلب او را شکستم ......
راسل معتقد بود تمدن غربی بزرگترین دستاورد انسان است
بی دلیل نیست که دوستانش به او برتی کثیف می کفتن . این چند سطر را بخوانید
... سپس راسل با ویوین که الیوت با ساده اندیشی به او سپرده بود ، خوابید
راسل دربااره کولت می نویسد :
ظرفیت کولت برای عاشق چند نفر بودن در یک زمان حیرت انگیز است،
با وجود این انها چند دهه با هم در تماس بودند و بعضی وقتا روابط خود را تازه می کردن
حالا راسل به زنی می رسد که قرار است مادر بچه هایش باشد . دورا
ادامه دارد