مرگ نیز مانند تولد و زندگی یک معنای طبیعیست . شاید حتی بتوان گفت مرگ بزرگتربن مفهوم زندگیست . من در (( سکوتهای دنباله دار )) نوشته ام :

مرگ بود که رهای از توصیف یک نبود ساده بود که بود شده بود محترم بود چون اصالت داشت و ساده بود چون حقیقت بود.

ترس و نفرت از مرگ همان قدر پوچ و بی معناست که دوستی و علاقه ی به مرگ ، چرا که مرگ خالی از این احساسات است ، مرگ یعنی نبود همین حرفها و حس ها

با این وجود ما از هر خطری که موجب مرگمان شود می ترسیم و این عاقلانه است . چون ما یک ماشین میکانیکی هستیم که باید بصورت تدریجی مستهلک و رو به زوال حرکت کنیم .

ولی اگر قرار باشد ، ناهارمون را بخوریم ، خوش و بشمون را بکنیم و بعد بریم بغل خیابون اونجا ما را به جرم بغل خیابون ایستادن بکشند ، این وحشتناک است

بله مرگ کسانی که به هر چیزی به حق یا به ناحق اعتراض می کنند ، وحشتناک است . چون در این نوع مرگ خیلی از مسائل تحت شعاع قرار می گیرد . مادری می میرد . کودکی دارد ، کودک با مادرش اخت شده ، مادر نفسش به نفس کودکش بند است ، کودک شب نمی تواند تنها بخوابد .... اگر از همین الان به من بگن در این مورد تا اخرین روز زندگیت بنویس ، می نویسم و هنوز وقت کم می آورم

حرف من اینه

لطفا به کسانی که به هر دلیلی و به هر چیزی ممکنه در جامعه معترض باشند چه می گویید و چگونه راهی برای نشان دادن اعتراضشان باز گذاشته اید .

سرکوب و قتل

من خودم واقعا اصلا از مرگ هراسی ندارم ، یعنی اگر مرا بغل دیوار بگذارید و دویست تا گلوله به من بزنید آخ هم نمی گویم چون احتمالا قبل از آخ مرده ام . ولی با این وجود من یک پدرم ، دو تا دختر دارم ، خانمم هست این سه نفر خیلی به من وابسته اند ، کاری دارن ، من باید براشون بدوم من باید به جاشون ملتهب و نگران باشم ، دلشون به من گرمه ، آخه این حرفا گفتن داره

یعنی شما اینقدر خر تشریف دارید

جادهامون مشکا داره ، ماشینامون مشکل داره ، دکتر و مهندسامون و ما باید کشوری بسازیم که توش مردم نفت نمیرن و خانواده ها داغدار نشن ، اونوقت شما به جای تلاش در راه تحقق این مسائل خودتون شده اید مزید بر علت

تفو بر تو ای چرخ گردن تفو

مرگ بر همه می گذرد ، و حسرت و اندوه هیچ مرده ای را بر نمی گرداند ولی زندگی را بی حال بی رمق و بی مزه می کند و همان افسردگی که امروز بر سر مردم ما سایه انداخته را موجب می شود

وقتی تو را در قدرت می بینم که قدرت را برای قدرت می خواهی نه برای خدمت فکر می کنم چقدر ما از گفتگو دوریم