آرزو
آرزو کیست ،،،،؟
انسانها را می توان از آرزوهاشان شناخت ، اگر می خواهید سطح خوشبختی مردم دوره ای از تاریخ را بشناسید ، ببینید سطح آرزوی انها چه بوده است. اگر می خواهید بر مردمی سوار شوید سطح آرزوهایشان را پایین بکشید ولی یادتان باشد آرزویشان را نکشید و یا تلاش نکنید آرزوی خودتان را جایگزین آرزوی انها کنید .
آرزو همان تقلای زندگیست که در مارگارت میچل موجب می شه (( بر باد رفته )) را بنویسه و در هیتلر باعث می شه جنگ جهانی دوم را راه بندازه . آرزو همان پیرمرد رنجور زندگی من است که هر روز صبح در کالبدم حلول می کند و من خسته و جا مونده از قطار صبح گاهی به تاسی شعر شهریار زیر لب می گویم : پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند . بلبل عشقم هوای تغمه خوانی می کند ..... نای ما خاموش ولی اون زهره شیطان هنوز . با همان شور و هوا دارد شبانی می کند .....
اگر اونقدر باهوش باشیم که با دیگران از ارزوهاشان حرف بزنیم در راستای آرزوهاشان رفتار کنیم . بی شک دیگران دلتنگ ما خواهند شد و متقابلا بدترین کاری که می توانیم با دیگران بکنیم این است که آرزویشان از انها بگیریم آن وقت انها تمام آرزویشان از بین رفتن ما خواهد بود .
می توان گفت آرزو تنها مفهومیست که اعتبارش را از خودش می گیرد به این معنا که حتی مفهوم پدر و مادر ارزش ذاتی ندارد و بسیاری از پدر و مادرها صرفا بدلایل غیر عقلانی و یا کلا بدون شرح و دلیل و صرفا بدلیل لنگهای معلق ، بچه پس انداخته اند .
در تقابل بین عقل و آرزو انسانها بدشان نمی آید قزد عقل را بزنند ، خودشان را به خریت بزنن و تا جایی که می توانند علایم عقلی شان را پایین بیاورند ، چون انها امیدوارن بتوانند با کمر خمیده با چراغ سو پایین با قلبی جریحه دار با تنی خسته و رنجور و خلاصه هر طور ممکن است به سررزمین آرزو برسند
پس با این اوصاف نباید گفت آرزو چیست ، چون مقام چیزیت در این حد قدرتمند و فراگیر نیست ، باید گفت آرزو کیست ؟
آرزو کسی است که از آینه به ما نگاه می کند