جرج اورول
آقای پتی ول
آقای پتی ول چند تا سگ داشت ، زندگی به او اموخته بود بهترین چیز در دنیا سگ است . او سگانش را به زنجیر می بست و به انها خون می داد تا گیرند و نا آرام شوند . اقای پتی ول گاهی با سگانش تو آبادی یک چرخی می زد . سگانش مرتب هاف هاف می کردن ، مردم سعی می کردن کمی عقب تر باشند و کمی زودتر مکانی را که پتی ول انجا بود ترک کنند . آنها کار و زندگی داشتند زن و بچه داشتند ، پدر و مادر دار بودن و نمی خواستند روال زندگی طبیعی شان به هم بخورد . پتی ول هم این موضوع را فهمیده بود لذا جری تر و بی کله تر شده بود او دیگر هیچ حرفی را و هیچ منطقی را برابر با هف هف سگان نمی دانست . سگان برای او مطمئن تر از ادمیان بودند . زندگی به او اموخته بود انسانها در برابر خوبی گستاخ و در برابر بدی مطیع و سر به راه هستند . پتی ول هر روز چاق تر می شد و هر شب موقع خواب یک موفقیتی را جشن می گرفت و سگان بیشتری می خرید . پتی ول باور داشت هر حرفی را با پشتوانه سگ می توان به کرسی نشاند . حالا یک اقایی هم پیدا شده بود یک فیلم ساخته بود تحت عنوان سگ حیوان نجیبی است . یکی هم در مورد ان سگی که با خمیر سمی کشته بودند کتابی نوشته بود و در ان کلی شکوه و شکایت کرده بود که چرا یکی باید به یک حیوان سم بدهد او از مظلومیت سگها گفته بود و اینکه بر هر انسان متمدنی لازم است که با حیوانات مهربان باشد و او دست اخر یک عکس از پتی ول با سگهایش گذاشته بود و گفته بود همه باید مهربانی را از این مرد یاد بگیریم . یکی هم موضوع سگ حیوان بی خط و خالیست را هشتک کرده بود . کلا موضوع بحث به بیراهه رفته بود و پتی ول از این موضوع خیلی خوشحال بود او توانسته بود خودش را از مرکزیت بحث ها خارج کند کارشناس ها از مسابقات سگ سواری و سورتمه کشی سگان و نژاد های سگ حرف می زدن و در حالی که مردم داشتند برای سگهای برنده هورا می کشیدند پتی ول سگهایش را به جان کسانی می انداخت که می دانستند موضوع سگ نیست سگان محوریتی مردم فریب هستند ولی نمی توانستند بوضوح توضیح دهند که استفاده ابزاری از سگ ، سگ را از حیوانیت خارج کرده و دیگر ما صرفا با یک حیوان طرف نیستیم ولی به نظر می رسید توضیح سختی باشد هاف هاف سگان جایگزبن گفتگوی انسان ها شده بود