ما هیچ سهمی از مملکت نداریم ، چون این مملکت سهامی خاص است ، و سهام خواص

در حرف زدن هم سهمی نداریم ، در نوشتن هم ، هم

این همه فشار ، عقده ها و دمل های چرکینی درست کرده که خلاصه یک جا و یک روز سر وا خواهد کرد ، برای هر فردی و برای هر کشوری بهترین دکترین این است که هرگز با مقولات عقلی لج نکنید و در برابر عقل و منطق مطیع و گوش به فرمان باشید

مرگ یک بسیجی یا مرگ مهسا هر دو تاسف بار هستند ولی اگر به عقل رجوع نکنیم هر دو گریزناپذیر می شوند . باید حلقه خواص را شکست کشور گروگان من یا تو نیست مملکت باید با دید روز دنیا باز و بستر رشدی برای همه باشد . دغدغه های ما باید اقتصاد و رفاه و غرور ملی ، آینده بچه ها ، رفاه و تفریح امنیت سلامتی ورزش بهداشت ، شادرات واردات ، تعمل با تمام دنیا ، اموزش گبتگوهای عمل گرابانه و مبتنی بر عقل ، روزنامه ها و رسانه های آزاد ،.... نمی شه همه چی توسط گروه خاص و سلیقه خاص اداره و اجرایی بشه ، یکی را شبانه خاک کنید و دیگری را شهر به شهر بگردانید ، این سیستم قضاوت ما اسیر کدام افیون شده که پر از ترس و تهدید و کلاهبرداری و شالاتان بازی شده .......

چند روزیست وبلاگم باز نمی شود . انگار امروز مشکل حل شده . ولی مشکلات اصلی ما همچنان پا برجاست .

مشکل ما چیست .

ما می گوییم فکر کردن مقدمه عمل است ، لذا موضوعی شخصی و درونیست ، یک تصمیم ماهویست . بگونه ای که هر کس چیزی نیست جز تصمیماتی که می گیرد و انها را با چنگ زمان و آویز می کند . در کرانه عمر این ما هستیم و رخت آویز تصمیمات کهنه و زنگار گرفته ، که هر کدام خاطرات و لحظاتی را برایمان تداعی می کند .

ولی اینها می گویند فکر برای فکر کردن و فکر نکردن است . یعنی یک عد ه ای فکر می کنند که یک چیزی بگویند و انرا بر ریسمان آسمان بیاویزند و بعد مسیر فکر نه تنها یک مسیر عمل گرا نیست بلکه جریانی کاملا متضاد با عمل است و همه باید در توجیه ریسمان آسمان حرف بزنند و یا سر تعظیم فرو آورند . پس عده ای بلند گوی آسمانی نی شوند و جای رعد و برق و صاعقه و تمام نشانه های طبیعی آفرینش را پر می کنند و عده ای باید مطیع و منقاد باشد و حق استفاده از فکر را ندارند . هر چه بگویند و هر تصمیمی بگیرند الحاد و دور از خق است حق فقط یک چیز مشخص و ثابت و لایتغیر است و در دستان یک فرد خاص نهاده شده .

روح هم وطنان عزیزم که چه سبک رفتن ، چه نازنین پرپر شدن ، چه بی صدا مردن ، چه قدر مرگتان رمانتیک است گویا ما را لایق لاسیدن ندانستید ، گویا لبی به خنده باز کردید و پرواز آغاز شد ، آنجا بر تارک آسمان نقشتان را می بینم چه طیفهای رنگارنگی از شور و مستی ....

نمی دانید چقدر برایتان اشک ریخه ام