انزلی فوق العاده زیباست

ما با یک بومی امده ایم مرداب ، درست وسط اب  یک کلبه چوبی داره  تا چشم کار می کنه این مرداب به هر طرف ادامه داره . من لب پنجره ایستاده ام . ماهی های کوچک زیادی داخل اب هست و یک مار بزرک که روی جلبکها افتاب گرفته

عمو حسین می گه این مرداب ببست و پنج هزار هکتاره . من واقعا فکرشو نمی کردم این همه زیبایی ابنجا باشه . 

وسط اب گفتگوی عمو حسین در مورد فقر ، فساد و بی تدبیریه ، من واقعا ساکتم  ، ساکت صم بکم . فکرشو نمی کردم اینجا هم این جور مکالمات باشه ،

ما با قایق بسمت مرغابی ها رفتیم ، مرغابی های زیادی روی آب تخم گذاشته اند ، انها قبل از رسیدن ما روی تخم ها را می پوشاندن ، دیدن لانه های معلق روی اب  و صدایی که نیایش محض زندگیست .

در ان سوی مرداب قرار است پیش یکی ناهار بخوریم ،  کیفیت غذا بماند ، چیدمان خاص و نوشیدنی هایی که انتخاب را سخت می کند  . 

من عاشق مزه های روی میز شدم 

چنجه ، زبتون با یک طعم خاص و چند دسر که تا به حال جای دبگری نخورده ام و یخ و دلستر لیمویی  کار نوشیدن گیلاس  های سنگین را راحت می کند گویا زیر سنگ های اهرام چرخ دنده گذاشته اند ، با این وجود یکی از همراهان دوباره کله می شه ....

الان به رامسر امده ایم و شب داریم می ریم ساحل .

جای همه دوستان خالی 

در سفر یاد گرفته ام خوب تر از همیشه بخورم و بنوشم

بهتر از خانه بخوابم و بکنم