پایم را دراز می کنم و تا جایی که می توانم انرا می  کشم ، سهم من از دنیا همین است ، سهم من به اندازه فضایی است که انرا پر می کنم ، با این وجود دوست دارم تمام دنیا را بگیرم  دوست دارم بزرگترین ساختمانهای شهر مال من باشد .  شم بو لم چیزی بین پانزده تا بیست سانت ببشتر نیست و عمرم بین هشتاد وصد سال قابل تخمین است   با این وجود می خواهم  از گردن حوریه ها ماچ های پانصد هزار ساله بگیرم  وبا انکه ک  و   ن  اسب سواری را ندارم  با این وجود  از لاس سواری با (( امی )) در فیلم مزرعه قلبها بدم نمی اید 

به درازای پایم شک می کنم ، باز هم پایم را می کشم ، می بینم نه فایده ای ندارد نیم متر عرض دارم و صد و هشتاد و پنج سانت  قد  ، یک دمنوش عناب هم خورده ام دیگر چیزی نمی خواهم  ، نمی دانم این داستانم روده هایم چیست  فکر می کنم تمام دنیا در انها جا می شود  ، با دیدن عکس زرد الو و با رد شدن از جلو کبابی آب از لب و لوچه ام کش می کند . گاهی  چنان در مورد شکمم به تفلسف می گویم که گویی منظره ماه را در قطب  به تصویر می کشم ، قار و قور روده هایم و تراکم باد ی که مخرجم بدنبال فرار است چنان پرشتاب می نماید که گویی کودکی بر سر ذوق آمده در میان علف ها خیز برداشته .

پایم را دراز می کنم و تا جایی که جا دارد انرا می کشم و نمی دانم این همه هوس این همه نیاز این همه عقده این همه خواسته این همه لذت این همه تضاداز کجایم می اید ، ایا من موجود ناشناخته ای هستم که دنبالش در اعماق اقیانوسها می گردم  ، ایا من خودم را زیادی جدی گرفته ام  ، ایا  مرض خود ازاری دارم  ، .... 

پایم را جمع می کنم ، بچه مثبتی می شوم و می روم سر حساب و کتاب پرسنل .... این حرفها همون زیر لحاف بماند تا وربیاید