اولین درس زندگی چه می تواند باشد ، در این شکی نیست که این درس هر چی باشد باید در طول مدت زندگی مرتب به جوابی که ان داه ای  برگردی . این سوال و این جواب یک جورایی پایه زندگیست همه چیز روی ان سوار است و بدون داشتن این جواب ما هر لحظه  گم می شویم . دیگران فقط یک سری حرفها می زنن دید گاه خوشان را بیان می کنن ، و دست اخر ما باید باز به ان جواب برگردیم . 

اولین درس زندگی  این است که ما مانند یک کوهنورد ، پایین کوه چند لحظه به تماشای کوه بنشینیم  و با خودمان تصمیم بگیریم از کدام مسیر برویم ، با چه سرعتی برویم ، تا چه ارتفاعی برویم  ، قبل از حرکت بدانیم که همه راهها هم سخت است هم اسان  این ما هستیم که سخت  تر و اسان ترش را مشخص می کنیم  . همون پایین فکر کنیم این مسیر قرار نیست تموم بشه و تموم شدنش یک جورایی اتمام زندگیست .  مشورت با دیگران بیشتر خاطره مسیری است که انها رفته اند و نمی تواند چندان در مسیر دیگران مورد استفاده باشد . شکست ها و موفقیت هایشان  بیشتر  نوعی تحریک و ایجاد حسادت است .

ما از زندگی چه می خواهیم ، نقطه شروع  و نقطه اطمینان ما کجاست . اگر هر لحظه مطمئن باشیم تمامی لحظات را زندگی کرده ایم ولی اگر تمامی لحظاتمان را ریسک و خطر کنیم با اطمینان خاطر بیگانه می شویم .

در مسیر حرکت زندگی جان پناههای کوچک و تک نفره ای بسازید تا وقتی شدت وزش باد زیاد می شود ، وقتی هواد زیادی سرد یا گرم می شود ، وقتی خیلی خسته می شوید به جان پناه بروید  انجا یادتان بیاید که مشغول کوه پیمایی هستید ، مسیر با تمامی اتفاقش زیباست ، در جان پناه دوباره احساس پایین کوه را پیدا کنید ، دوباره کلیت کار را ببینید ، دوباره یادتان بیاید که اتمام مسیر و حرکت تند ،  اتمام زندگیست . 

با خودتان رازهای ناگفته داشته باشید ، گاهی به درون خود بخیزید و نگذارید جریانات و افراد  ، اطمینانتان را به خطر بیندازند . با درک کامل مسیر از پیمایش لشباع شوید و بگذارید لذت بصورت خلسه واری در شما جا خوش کند . بدنتان را خانه ی لذت ها کنید  . 

زندگی بی نهایت زیباست ، ممکن است بادهای ناموافق بوزند ولی شما هر لحظه می دانید اتفاق بعدی چیست .