یک هو غیبم می زنه ، از خودم قایم می شم . پرده حجاب را با خودم کنار می زنم ، می رم تو حرمسرا ، می بینم من هم دنیای وحشی و برهنه ی خودمو دارم .  من وقتی غیبم می زنه می رم تو همون قسمت دریدگی خودم  نشسته ام . دوست دارم این قسمت خودم را بدون واسطه ببینم ، من باشم و خودم و پرده های بالا زده . وقتی بوی رطوبت و کهنه گی غبار کنار می رود صفای خوبی دارد . 

من دنیای برهنه خودم را دوست دارم  ، دهنم را که وا بکشم ته حلقم معلوم است ،   بقیه شم ته روده و کوزه است ،  مغزم یک مشت پیه ماسیده است  . در این پیوند روده ها و رگها و چربی های ماسیده چه رنگهای شگفتی وجود دارد  . 

من فکر می کنم قبل از انکه کرمها ما را بخورند ، اگر کمی بی تعارف تر خودمان را ببینیم  ، خیلی از تعصباتی که داریم را از دست بدهیم . مشکل ما از وقتی شروع شد که به ما گفتن تن ارزشی ندارد و باید بی خیال تن و نیازهایش باشیم ، این همه بی اعتنایی به تن در قسمتی دیگر از اموزه های پوشالینشان  یک هو تبدیل شد توجه شدید به تن که مبادا در صدد رفع نیازی باشد ، در صدد اتصال دو روده باشد ، در فکر نوشیدن سه پیک نوشیدنی قرمز یا زرد طلایی باشد . 

این داستان زندگی ماست ، تن فراموش شده زندان بان تن ملوس و رنگین ماست ، به جاهای نرم بدنمان نام عورت و شرم گاه گذاشتن و به پیه های ماسیده درون جمجمه مان انگ معاند و مخالف و .... زدن  .

لطفا هرگز به افکارتان برچسب پلید نزنید ، هرگز قسمتی از خودتان را عامل شرم ندانید و نام شرم گاه بر ان نگذارید . هیچ چیزی در شما نجس و زشت نیست حتی ریدن و گوزیدن شما یک معجزه زیباست 

به پشت پرده خودتان بروید ، دنیا در انجا تراوت خاصی دارد ،، دمر و طاقبازش فرقی ندارد مهم ان است که ولنگار باشید