حرفهای رنگی
آدم ها همه خودشان را عقل کل می دانند و این یک جورایی کاملا درسته ، ولی وقتی فردی در نقطه ضعف قرار می گیره عقل کلی شو نشون نمی ده و در زمانی که در نقطه قوت هست هیچ حرفی غیر حرف خودش درست نیست .
شاید بشود حرفها را دسته بندی کرد و به تبع اون عقلها را نیز سبک و سنگین کرد .
یک سری حرفها مربوط به تخصص و تجربه است ، این سری حرفها بسیار مفید هستند و صاحبان این نوع حرفها و نظر ها باید گردانندگان جامعه باشند باید چرخ جامعه را بچرخانند ، ولی این نوع حرفها به هیچ وجه نشان عقل نیستند . علم و آگاهی هستند که فقط در امور تجربی جاری می شوند ، سندیت دارند و ثمره دود چراغ خوردن و تجربه و ممارست و تلاش هستند .
یک سری حرفها هستند که در مکالمات معمولی مردم جاری هستند ، در آرایشگاهها در قهوه خانه ها در پای منقل ، در روی منبر ، دراخل اتوبوس ، در روز پبک نیک ، در کتابهای کتاب در فیلم های سینمایی در محافل دانشجویی در دور همی ها در گروههای تلگرامی ، در نصیحتهای پدرانه در دیدارهای عاشقانه بصورت درد دل بصورت بیان فضل بصورت دستوری ، بصورت آسمانی ... اینها همان نوع حرفی هستند که بهش می گن حرف نشخوار ادمیزاده
من در دو نوع حرف بالا هیچ نشانی از عقل نمی بینم ، این نوع حرفا بیشتر یک نوع کاسبی و بیان تخصص و فریب و پند و اندرز و سرگرمی و ..... این حرفها بیشتر با شعر و ضرب المثل و قال فلان و بقول گفتنی و همراه با نصب تابلو دکترا از هاروارد و هنراه با ریش بلند و همراه با دیدبه و کبکبه است ، این حرفها معمولا در دفاع از یکی یا حزبی یا دینی یا قومی یا سرزمینی یا نژادی یا .... اینها هیچ نشانی از عقل نیستند . مثلا علی شریعتی کاسب بود ، فردین کاسب بود ، کافی کاسب بود ، قمشه ای کاسب بود ، همینگوی کاسب بود ، سارتر کاسب بود ، انیشتین کاسب بود ، چاپلین کاسب بود ، ابراهام لینکن کاسب بود ، احمدی نژاد .......
یک نوع حرف داریم که به نظر من عقل محض است ، اگر عقل این نباشد به نظر من چیزی به نام عقل وجود ندارد و این مفهوم باید باز سازی شود .
عقل به نظر من حتما باید در راستای استفاده شخص و اقناع فرد و آرامش فرد و لذت فرد باشد ، لذا هر حرفی که جنبه گروهی دارد جنبه خانوادگی دارد ، جنبه وعده و وعید دارد ، تفسیر حرف دیگری است ، قدم گذاشتن در مسیر از قبل مشخص شده است ، اسیب شخصی دارد ، زایل کننده ارامش درونی است ، و.... اینها همه از دور خارج می شوند .
حرفهای عقلی باید یک نوع گفتگوی درونی باشند لذا کاسب کارانه نیستند ، حرفهای عقلی مانند طر خوردن روی سرسره یا تاب خوردن روی تاب یا نشستن پرند لب شاخه درخت ، هر لحظه از تغییر برخوردارند لذا قابل تزریق به دیگری نیستند بیستر تابع زمان و مکان و شرایط هستند و قدرت و انرژی انها از غر غره کردن مفاهیم بدست می اید پاک بودن ، راست بودن ، با اینه راحت بودن ، با جسم راحت بودن با گذر زمان راحت بودن ، با فراز و نشیب تاب خوردن .....
بی شک حرفهای عقلی همان گفتگوهای درونی ماست ، پس اصالت داشته باشیم ، با خود گفتگو کنیم ، نترسیم و فارغ از همه چیز و همه کس قادر به تصمیم باشیم . حرفهای عقلی رنگ و بو ندارند ولی عجیب زندگی را زیبا و طعم دار می کنند
دوست بی عقلی داشتم که خود کشی کرد ولی عاقلانه ترین حرف عمرم را از او شنیدم گفت :
انسانهای نرمال را کسی نمی شناسد .
kader.gorgij@yahoo.com