خیلی وقتا فکرم مشغول این واژه است 

نقطه تعادل کجاست

سکوت بده ، ادم خوبه اهل حرف باشه ، از طرفی زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد ، با حرف زیادی زدن ابهتت می ریزه ، کسی که حرف می زنه سوتی هم می ده . سکوت هم خیلی فضا را سخت می کنه

کار تا چه حدی لازمه ، استراحت کجاست ، چه وقت بی خیال کار بشیم چه وقت غرق کار کردن ، وقتی کارمون سکه نبست چقدر نگران باشیم . کار می کنیم فرسوده می شیم بیخیال کار می شیم  تن لش می شیم . 

پول و ثروت تا چه حدی خوبه ، هر چی داری بازم کمه ، همیشه یک چیزی هست که دوست داری بهش برسی ، از اون ور مدت عمر کوتاهه ، این لحظات تکرار ناشدنی هستند ، قایق های تفریحی روزی بغل ساحل زنگ می زنن و  باد درب چوبی خانه های افسانه ای غیژ غیژ به هم خواهد زد  ، وقتی که برای بدست اوردن ثروت هدر می دهیم خیلی بیستر از ثروتی که ردست می اوریم ارزش دارد . پس نقطه تعادل ثروت کجاست

در رابطه ، در خوردن ، در محبت کردن ، در جدیت ،در عشق و حال 

در موضوع عشق و حال انسانها بیش از هر چیز دیگری نقطه تعادل را گم کرده ان چون عشق و حال در خیلی از جوامع گناه یا شبه گناه محسوب می شود و یا یک برچسب لاابالی گری و هیپی لیسم  به دنبال  دارد  و ادم ها تلاش می کند تا با دوری از عشق و حال خودشان  را متشخص نشان دهند  . از طرفی دیگر قوانین  قوانین اجتماعی ناقص مثل ازدواج و حزب و سازمانهایی که دیسپلین خاصی را دیکته می کند  ، هر روز طبیعت انسان را از طبیعت دورتر کرده و نقطه تعادل را در وضعیت لرزانی قرار داده