بعضی روزا فرصت بیشتری داریم تا کار بقیه را راه بندازیم ، ببینیم از دستمون چی ورمیاد تا درباره یکی که فکر می کنیم الان به چیزی نیاز داره ، کمک کنیم . معمولا لذت کمک کردن را دست کم می گیریم تا کمک کردن را بد معنا می کنیم ، در بیشتر موارد کمک کردن به دیگران به معنای  دادن پول یا چیزی به انهاست . ولی کمک مالی بیشتر شکل گدایی دارد و یک جورایی توهین امیز است . امروز من داشتم میامدم مشهد ، در بین راه  یکی از دوستان که ساکن یکی از روستاهای همان منطقه هست به من زنگ زد . گفتم اتفاقا من نزدیک شما هستم دارم می رم مشهد . گفت بیا پیش من .

من فقط سه کیلومتر راهم را دور کردم ، او بیرون ابادی کنار گوسفندانش بود . یک چای اتشی تازه گذاشته بود ، هوس کردم سوار الاغش بشم  . طبیعت بود  کوهها و روستایی که به جاده می رسید  من فقط نیم ساعت وقت گذاشتم ولی در این نیم ساعت یک دوست که فکرش را هم نمی کرد  روزی اینجوری برم پیشش ، خوشحال کردم  ، هم خودم خیلی انرژی گرفتم . 

وقتی به جاده برگشتم با خودم فکر می کردم درست است که من خیلی وقتا فکر می کنم قادر نیستم  به کسی کمک کنم ولی این حسی نیست که دبگران درباره من دارند . 

گاهی همین که به یک دوست می گیم فرصت داری با هم بریم پارک ، یا در مورد کارش باهاش حرف می زنیم و سعی می کنیم نگرانی های زندگیش را بشنویم . یا در مورد سلیقه ها و علاقه ها یا ارزوهایش می ذاریم حرف بزنه . 

گاهی وقتا همین که به دوستی فرصت و احساس این را می دیم که پیش ما از چیزهایی حرف بزنه که پیش دیگران خودشو سانسور می کنه ، بهش بیشترین کمک را کردیم .

به دیگران کمک کنیم و بدانیم همیشه یک چیزی برای کمک کردن داریم ، گاهی وقتا کمک کردن به دیگران همینه که انها را به حال خودشان رها کنیم و اینطور بهشون بگیم که برای ما هیچ ارزشی ندارند و  مدام الکی و تصنعی بهشون نگیم که می خواهیم حالشونو خوب کنیم  و تو دست و پاشون باشیم . واقعی بودن بزرگترین خصوصیت کمک کردنه