راه حل مسائل و مشکلات زندگی شخصی خیلی آسونه ، فقط افراد خودشون قادر به حل مشکلاتشان نیستند چون عزت نفس اعتماد به نفسشون کمه  . 

حل مشکلات زتدگی من برای شما اسونه و حل مشکلات زندگی شما برای من اسونه .  

ما معمولا مشکلاتمان را از خودمان بزرگتر می بینیم ، ما معمولا خودمان را زشت تر می بینم . یکی از دلایل تایید حرف من این است که وقتی زمان می گذرد و ما از پشت سر به ان مشکلات فکر می کنیم می بینیم چه راه حل های ساده ای وجود داشته ، ما فقط عجله و نگرانی بی جا داشته ایم و یا وقتی به عکس خودمان از ان سالها نگاه می کنیم خودمان را در ان زمان زیبا و خوش تیپ می بینیم  .

اشتباه بزرگ انسانها یک چیز است ،  انسانها همیشه سعی کرده اند از هم علم بیاموزند و داناتر شوند ولی انسانها هرگز عقل گرا و استدلالی نبوده اند . حالا بیشتر توضیح می دهم 

ما یک آشپز هستیم یا دکتر هستیم یا مهندس یا کارگر یا راننده و .... اینها همه تخصص و علم است که بر مبنای ان  ما کار و معیشت می کنیم  خب این قسمت دانایی ماست  . ولی در کنار این تخصص ها همه ما بصورت مشترک  باید به شگفت ترین  و راز الود ترین  عضو بدنمان یعنی عقل توجه می کردیم ، عقل ما اماده چالش است باید در مسائل  مهم  ما توانایی عقلمان را بالا می بردیم ، دکتر و مهندس و اشپز بودن چیزی از نیازهای اصلی ما کم نمی کند اینها می تواند به نوع ماشین و خانه و خوراک ما موثر باشد ولی به خوشبختی  ما کمکی نخواهد کرد  . 

انسان ها تا در مورد عقل  به نقد و مطالعه و گفتگو و چالش کشیده نشوند لایق زندگی نیستند  . تمام مفاهیم زندگی باید دوباره بررسی عقلی شوند ، ازدواج ، کار ، انتخاب ، مذهب ، مهربانی ، لذت ، آزادی ، زندگی ، زمان ، دوستی ، ارتباط ، اعتماد ، راستی ، درستی ، زیبایی ،  خدا  ، طبیعت ، ....

شما فکرش را بکنید چطور بدون بررسی عقلی مفاهیم فوق ما ادعای تمدن داریم ، یک مهندس برق در کجای زندگیش فرصت داشته مفاهیم را به چالش بکشد . فرق یک متخصص قلب با یک چوپون در درک مفاهیم زندگی چیست ایا از این نگاه هر دوی انها بی سواد نیستند 

ما در عبدل اباد یک سنگ بزرگی داشتیم که باهاش روی جوی اب را پل زده بودیم  ، ما به ان سنگ می گفتیم سنگ خراس ، وسط ان سنگ چند سوراخ کوچک داشت که جوانها یک تیکه سنگ بلورین را پیدا می کردن و انرا داخل ان سوراخ ها می گذاشتند و انرا می سابیدن ، تیکه سنگ بلورین بعد از مدتی که از زاویه های مختلف صیقل می خورد  یک تیله  زیبا می شد با رگه هایی طلایی و نشانه هایی زیبا که از دل سنگ بیرون زده بود . 

هر کدام از ما در شهر و محله خودمان باید یک سنگ خراس داشته باشیم  ، باید هر روز بدون استثناء خودمان را در سوراخ های سنگ خراس بیندازیم و  بگذاریم تا دست چالش و صیقل  ما را بسابد  ، نباید با یک چیزهایی و با یک برداشت هایی مثل موش در عمق تاریکی پنهان شویم و فقط ادعا کنیم که همه چیز را می دانیم .

به نظر من هنوز دوران تمدن بشر شروع نشده است ، از دید تمدن ما هنوز یک مشت  سنگ لاشه هستیم که احتمال زیاد  تا مرز نابودی نسل بشر پیش خواهیم رفت ، خلاصه سلاح هستی  برای خوشگلی که نمی سازن ، خلاصه یک نفری یک روزی یک دگمه ای را فشار خواهد داد  . چون انسانها ی  زنده امروز یک سری هنرمندان و متخصصینی هستند که خطرشان از گاو چران ها و غاز چرانهای قرن وحشی بیشتر است . اگر با ویروس من در اوردی همو از بین نبرند  و یا با بمب ، با دود و با ساخت سد و با دستکاری ژنتیکی خلاصه یکی که راز ی مخوف را در کیف سامسونتش این و ان ور می برد روزی .....

من که دارم می رم سر سنگ خراس ،  تا قفل کیف سامسونت  نشکسته