بعد از رفتن به همایش چرت و پرت گویان کلاهبردار

با خودم گفتم خب منم می رم همایش برگزار می کنم . لذا به یکی از دوستان گفتم قصد دارم یک سری جلساتی برگزار کنم تحت عنوان اینکه

چگونه با آنچه داریم و آنچه هستیم خوشحال زندگی کنیم

قرار شد ایشان روند کار را بهم بگه ، که یک ساعت قبل زنگ زد .

گفت اصلا جریان اینطور نیست که خودت بتونی بری صرفا سالن بگیری و تبلیغ کنی حالا یک عده بیان یا نیان

اول باید با یکی از کسانی که می تونن همایش بذارن

هماهنگ کنیم ، بعد محتوای حرفایی که قراره زده بشه را بهش بدیم اون فرد محتوا را برداره ببره اینور و اون ور وقتی مجوز دادن شما بتونی زیر نظر حراست ارشاد این جلسه را بگیری

من بلند زدم زیر خنده

پرسید چرا می خندی ، گفتم یا من دیوانه ام یا اینا متعلق به عصر حجرن

اخه در این شرایط ادم نمی تونه بگوزه ، در حالی که حرف زدن مثل داغ شدن مقعد می مونه که یک هو سر جوال در می ره

اخه نمی شه مثل رباط فقط یک حرفی را بزنی و طبیعتا این حرف می کشه به یک حرف دیگه و جریان همینطور می ره به چالش میفته ، و بعد ادامه بحث موکول می شه به جلسه بعد و ذهنو درگیر می کنه.

خدایا شکرت که بازم این فضای مجازی هست و ادما می تونن کمی به هم نکات عقلی رو بگن و گر نه اینا اگر مثل صد سال قبل بود ببین چه طور پوزه ادما را می بستن