یک روزی یکی از دوستان پرسید

این روزها چه کار می کنی

گفتم دارم می نویسم

گفت اگه منم دست به قلم شوم خیلی استفداد ندشتن دارم

گفتم پس لطفا چند خط بنویس و بیا با هم درباره اش حرف بزنیم

گفت ولی افسوس نمی دونم درباره چی باید بنویسم

گفتم فکر نکنم یک نویسنده این جور مشکلی داشته باشه

گفت تو که می نویسی ، مشکل نداری

گفتم چرا ، اتفاقا مشکلاتم ، مشکل نوشتنمو حل می کنه ، وقتی می بینم هنوز در فهم و درکم مشکل دارم ، می نویسم تا صیقل بخورم ، وبتی می بینم هنوز در لذت بردن و نگاهم به زندگی مشکل دارم ، می نویسم تا سبک شوم ، وقتی می بینم هنوز ترسویم هنوز اعتماد به نفسم کمه ، هنوز احساس تنهایی می کنم ، هنوز زشتم هنوز سردرگم و هاج واجم و .... می نویسم تا بزرگ تر ، شجاع تر ، زیبا تر ، شفاف تر و ....