شیفته ی گلهای ارغوانیم
این متن بخاطر توهینی که عبدالکریم سروش به گلشیفته فراهانی و بقیه دوستانش کرد ، نوشته شده ......
من حالم به هم می خورد از کسانی که فکر می کنن پای تخته سیاه ایستاده اند .
یکی از این حال به هم زن های کثیف این یارو عبدالکربم سروش است که فکر می کند دانای کل هست و می تواند هر وقت دلش خواست به پای تخته سیاه برود .
همین ابتدا قبل از انکه ماجرای تخته سیاه را بگویم توضیح بدهم که چرا به بعضی افراد مستقیم ارادت یا بی ارادتیم را بیان می کنم
شما یا من حق داریم هر چه دلمان خواست را در یک تریبون بگوییم یا در بک کتاب بنویسیم این از لحاظ من خیلی کاری عادیست ولی مغلطه زمانیست که شما کتابی را می نویسی و من به جای نقد کتاب شما به نقد خود شما مشغول می شوم .
این مغلطه از یک آگاهی داشتن و تسلط بر قسمت کثیف درونی فرد است که خود می داند که نمی تواند کلیت یک جریان را رد کند و شرایط بصورتی درامده که ناگزیر باید منتظر بروز جریاناتی باشیم حال ابنکه ان حربانات کامل ، تاقص یا در حال تولد هیتند امریست طبیعی و ابن حکم عقلی و فلسفی قضیه است .
ولی این کثافت مغلطه کار به جای ابراز نظر خودش در مورد اصل جریان ، افرادی را زیر سوال می برد که داخل گود شده اند .
عبدالکریم اگر فکر می کنی با واژه سازی های خاص و اشارات نخ نما شده به برهنگی و عریان شدن می توانی مفهومی را خلق کنی که دوباره ملتی که از چنگ در رفته را به قلاب بیندازی کور خوانده ای
داستان رفتن پای تخته سیاه از زمانی در اصطلاحات من امد که در سال ۱۳۷۳ من و بچه های تیم فوتبال پیام جمعا حدود بیست و پنج نفر به بردسکن رفتیم تا در مساابقات فوتبال استانی شرکت کنیم . ما شبها همه در یک کلاس درس می خوابیدیم و من که اصلا در محیط شلوغ و شرایط به هم ریخته خوابم نمی بره . نصف شب چشمهایم باز بود و همه دراز کشیده و خواب بودن هر کس به روش عادتی که داشت خوابیده بود .
چشم من به لیوانهای ابی افتاد که لب پنجره بود . همه لیوانها را اب کردم و انها را کنار هر کدام از بچه ها گذاشتم و به تماشا نشستم هر یکی از بچه ها دیر یا زود غلتی می زد و اب را چپه می کرد سپس غرولندی می کرد پتویش را بالا پایین می کرد و دوباره می خوابید .
فردا بچه ها از اینکه یکی انها را اذیت کرده خبر دار شدن و دنبال مقصر می گشتن . هر کسی چیزی می گفت . من به پای تخته سیاه رفتم تا به حرفها سر و سامانی بدهم . هر کسی چیزی می گفت و من حرفش را به مشورت می گذاشتم .
بعد از مدتی همه بچه ها همدیگر را متهم کردن ولی هیچ کس به من که پای تخته سباه بودم شک نکرد
حالا این یارو رفته پای تخته سیاه و برای دختر گل عزیزمون که همه بهش افتخار می کنیم و در کنار مردم همیشه حضور داره . می گه :
یکی از آنها که تا امتحان نداد ، سر تا پا برهنه نشد . او را به درون خانواده هنری نپذیرفتن .....
عبدالکریم تو یک عنکبوت کثیفی که روی یک لوستر باشکوه لانه داری ، ولی تو از خانواده فلسفه و نور نیستی از اعماق جهل و پستی هستی
kader.gorgij@yahoo.com