مسافرت
الان تو فرودگاه منتظر رسیدن آذر و ساتگین هستم . رفته بودن کیش ، من که تا به حال کیش نرفتم کلا مسافرت زیاد نرفتم ، ولی به بچه ها می گم شما منتظر من نشید ، شغل من اینطور نیست که زیاد بتونم مسافرت برم . شاید اینطور به نظر برسد که زندگی را خیلی جدی گرفته ام ، ولی درونم اینطور نیست ، از تو ، هم از عقل خالیم هم از سخت گیری و هم از جوش و خروش ، فقط به اندازه ای که شام و ناهار خانواده راه بیفته ، زور می زنم
خب اینا زنگ زدن گویا هواپیما نشسته ، هوا هم که سرده ....
عده ای این گاری ها را دارن که بار کشی کنن فکر کنم اسم گاری شون هست ترولی ، هوا هم خیلی سرده ، با نگاه به این کارگرای خدماتی ادم خیلی زود می فهمه پول دراوردن خیلی سخته ، این دوستان هم مثل همه کارهای خدملتی درامدشون به ریال و مخارجشون با دلاره
مردم در تحمل سرما گریزان به سمت تاکسی ها و یا ماشین هایی که دنبالشان امده اند ، بی تابند . اینجا نقطه ایست که اهمیت زیر ساخت های یک کشور دیده می شود . جامعه نیاز به امکانات دارد با حرف درست نمی شود ، هواپیمای خوب ، فرود گاه خوب ،
پلیس خوش اخلاقی به تورم خورده ، مشخص می شود دنبال عقده گشایی نیست ، با شوخی با همه حرف می زند ، چقدر لب پر خنده به پلیس ها می اید .
خلاصه چمدون به دستهای ما هم رسیدن ، خودشان هم از همون دور می خندیدن از اینکه این همه خرت و پرت خریده اند . کلی تعریف کردن ، کلی لباس خریده بودن ، برای منم شرت و جوراب اوردن ، نرم و راحت هستند مررررسی
مسافرت روحیه و تجربه و نگاه خاص خودشو داره
kader.gorgij@yahoo.com