مدتهاست که دارم حرف بی حساب می شنوم از روزی که چهلسری رئیس شعبه از حسابم بابت وام  شانزده میلیون برداشت و گفت کرونا از تاریخ ۲۸ دیماه نود هشت شروع شده ولی وام شما مربوط به ۲۶ دیماه است و بخاطر همین دو روز شامل کرونا نمی شه .

خیلی مایل بودم اقل کم اینها به من اجازه بدهند دهدقیقه حرف بزنم تا دلم خالی شه . باید می گفتم کسی که از بانکی صد میلیون وام برداشته و هفت میلیارد سند گذاشته چه جای نگرانی دارد باید روال کار با چنین فردی بگونه ای باشد که تا سقف پنج میلیارد هر موقع لازم داشت حمایت شود ، نه اینکه موجودی حسابم را خالی کنن . دوست داشتم به بانک بگم چرا در زمان کرونا از بهداشت تبعیت نکردید تا بفهمید این چقدر سخت و شکننده است . من باید به یکی می گفتم چند کلمه حرف دارم خیلی هم سخت نیست کرونا کارم را تعطیل کرده توقع دارم شرایط وامم نیز تعلیق بشه ، من دنبال مغلطه نیستم  . باید کلمه مسئول را برای کسانی که مستقیما با مردم در ارتباطن و مردم برایشان زردک ، چغندر و پیازن را معنا می کردم .  من یقین دارم که بانکها دارن به روش بسیار مافیایی اداره می شوند  لذا وقتی دوست  دارند می شنون وقتی هم دوست ندارن ناشنوا می شوند . 

.....

خلاصه دور میز نشستم اقای چشم قشنگ گفت . خب چرا وام را پرداخت نمی کنی

- فکر می کردم بخاطر کرونا حتما یک فکری به حال قشر ما ور می دارن ، ولی حالا که تالار را دارن به مزایده می ذارن خب پرداختش می کنم 

- در مرحله مزایده هستی 

سپس به اقای فرزانه گفت 

- خیلی سریع حرکت کردین  

مرد وسطی گفت: حالا پرداختش می کنی 

-  مسئله پول نیست ، می خوان تا الان براتون کارت بکشم  ، حرف من از اول اینه که چرا بانک در این قضیه کرونا همکاری نمی کنه 

فرزانه گفت - اونجا تو دهات به بچه ها دری وری زیاد گفته 

دوباره مرد وسطی گفت : 

خب چطوری می خوای برای صد میلبون تومان ، ملک هفت میلاردی را  به مزایده بذاری 

به نظر می رسید که دو موضوع یکی موضوع تند عمل کردن بانک و دیگر مسئله  وثیقه تا حدودی حق به من بوده  . به اقای فرزانه گفتم :

زندگی معمولی اون ور این شیشه هاست ، مردم در مراودات کاریشون همش قربون و صدقه هم نمی رن 

فرزانه که دید شرایط به نفع من شده گفت : 

اقا شما دارید از کی دفاع می کنید 

من گفتم : از یک ایرانی که هنوز فکر می کنه باید عرق ریخت 

فرزانه گفت :  بچه های بانک و حقوقی رو این فرد نظر مساعد ندارن 

 - از این حرفاش بیا بیرون ، من تو این مملکت با زمین و زمان مشکل دارم  ولی فعلا موضوع وامه خیلی ساده گفتم کرونا تعطیلم کرده ، نباید بانک برای گرفتن وام فشار بیاره

مرد چشم فلان گفت : خب حالا می خوای چه کار کنی ، گفتم وامم را پنج ساله  قسطی کنید یک سال هم بهم استراحت بدین . 

- نه نمی شه ، برو پنجاه میلیون تومانش را واریز کن ، الباقیشم تا دو سال قسطی بده.

من دیگه ساکت بودم ، بازم حرف فایده ای نداشت ، کتاب .... دولت اخرین پناهگاه  ... تو دستم بود  با خودم گفتم تو هوای سرد سبلان خدا کنه پناهگاهشون مثل پناهگاه دولت ما نباشه . 

خانم چشم درشت همچنان ساکت بود ، با نگاهی آغشته به تحسین منو ورانداز می کرد ، دلم می خواست سرمو ببرم جلو و در گوشش بگم : برو دعا کن ، این اقای فرزانه اگه مثل من تو حوزه درس خونده بود  تو الان باید برای داشتن گواهینامه می جنگیدی  . 

بازم کسی پیدا نشد که بهش بگم بهداشت دو مرتبه منو  به دادگاه کشونده که چرا تو مجالس عروس داماد عروسو بوسیده ، یا اماکن منو توببخ کرده  چرا رفبقای  داماد عرق خوردن 

خلاصه دوستان اگر می خواهید همین باغ ملک ابادرا بخربد کافیه نبض همین دو نفر را بگیرید  ساختمان ساپکو  طبقه دو 

من که نتونستم اختلاس کنم ، در شگفتم در این جور فیلتری چطور هر سال امار اختلاس چهارصد درصد رشد می کنه

بابام می گفت : نمیر و بس 

ننه ام می گفت :  دیوار مرد بلنده 

من به دهاتی بودنم افتخار نمی کنم ، ولی ایا در شهر های ما انسانها بهتر  ، متمدن تر و باشعور تر هستند ، هر اتفاقی بیفتد اگر در رو همین پاشنه بچرخد یقبنا جا برای رشد امثال فرزانه زیاد است ، 

من که به اقتصاد همان قدر فکر می کنم که محتاج نشم ،  یک روزی داشتم تو شبکه های ماهواره دنبال یک فیلم خوب می گشتم یک فیلم دیدم منظره خوبی داشت دختری داشت غبار شیشه را می گرفت  تا باغ را بهتر ببیند  ، من همچنان مردد بودم که ایا این فیلم را ببینم یا نه که یک دفعه دیدم نوشته های پایان فیلم رو شیشه که هنوز کامل تمیز نشده بود ظاهر شد 

زندگی برای من داستان همین فیلم است که یاد گرفته ام انرا با تردید نگاه نکنم 

ما تا بانکهای خوبی نداشته باشیم ، مردم خوبی نخواهیم  شد .

.......

متن سختی بود ، سعی کردم کوتاه و مفید تجربه ی شخشی ام را از نوع کار و رفتار این کت و شلوار ابی های راه راه پوش  بیان کنم .  ابنها خون اشام هستند و دستشان در جیب مردم است  .