گاهی موضوعی را می نویسم که اصلا نمی دانم این موضوع نوشتن دارد یا نه ، ولی علت نوشتن من اینه که دوست دارم ماجراهای مبتلا بهی که در این سالها دارم را حفظ کنم ، حالا شاید بدرد کسی هم بخوره ...

بعد از ساخت تالار دوم در سال نود و شش به فشار مالی افتادم ، لذا در سال  نود و هفت با سند تالار یک وام صد و چهل میلبون تومانی  از بان صادرات برداشتم  . این وام در بهار نود و هشت سر رسید شد و من سود انرا پرداخت کردم اصل وام را دوباره برداشتم که در اواخر دی ماه سر رسید می شد دقیقا در بیست و شش دی نود و هشت . 

خب به من اعلام شد که وام سر رسید شده ، منم به بانک رفتم و گفتم تا چند روز دیگه مبلغ سود و بهره اش را میارم تا دوباره تمدید بشه  . در همین زمان کرونا شد و تالار تعطیل شد . منم با خودم گفتم حتما با این اوصاف یک تمهیداتی برای کار ما خواهد بود  تا چرخ روزگار بچرخه  . 

امروز تعطیل فردا تعطیل رفت تا مدت یازده ماه تالار تعطیل شد بعنی تا بهمن ماه نود و نه . ولی در این مدت از بانک هر هفته زنگ می زدن و طوری حرف می زدن که انگار هیچ اتفاقی نبفتاده . منم که باید اهم فی الاهم می کردم جوابی به بانک ندادم و می گفتم یک کشور یک قانون و بقول گفتنی یک بام و دو هوا نمی شه ، کار و کسب من تعطیل شده و هیچ کس نمی گه تو زنده ای یا مرده

خلاصه با پافشاری و اصرار بانک که کار به دایره حقوقی رفته . من در فروردین هزار و چهارصد  چهل میلیون تومان به بانک دادم تا کار به روال عادی برگرده ، ولی دومرتبه بعد از یک ماه بانک گفت  . تو باید چهل میلیون تومان دیگه هم بدی الباقی شو برات قسط کنیم  . من به باک رفتم پیش رئیس شعبه فردی به نام چهل سری  او گفت ما بعد از چند بار که تماس گرفتیم  پرونده را دادیم به واحد حقوقی  . با واحد حقوقی  تماس گرفتم فردی به نام ذبیحی که گفته بود چهل میلیون بیار تا پرونده را جمع کنیم ، گفت در مرکز استان تایید نشده و شما باید چهل تومن دیگه هم بیاری . به ریئس حوزه شهرستان فردی به نام اسحاقی زنگ زدم گفت وام شما هیچ ربطی به کرونا ندارد و فقط باید انرا پرداخت کنی  . نامه ای به نماینده مجلس دادم و در ان نامه شرایط را توضیح دادم  ، انها زنگ زدن که حق به شماست و بانک نباید اینقدر فشار بیاورد  لذا ما خودمان پی گیری می کنیم . ولی چپ و راست تلفن ها و فشار بانک همچنان ادامه داشت  . تا اینکه از ثبت اسناد پیامکی امد که ملک شما به اجرا گذاشته شده ، چند روز بعد سه نفر امدن و گفتن ما باید این ملک را ارزبابی کنیم .  و تقریبا یک ماه قبل  پیامک امد که ملک شما در تاربخ هفت مهر به مزایده گذاشته شده . من به فرمانداری رفتم و طرح مشکل کردم  انها گفتند باید بروم از طریق ستاد تسهیل پی گیری کنم و من برای این کار درخواستم را به کار گروه  شهزستان دادم و انها نامه من و تایید خودشان را به مشهد ساختمان ساپکو فرستادن  و به بانک هم جهت اطلاع نامه زدن .  ولی بانک اصلا گوش شنوایی نداشت و فشار می اورد و زنگ می زد و گوشه و کنایتا تهدید می کرد . اقای چهل سری می گفت دست واحد حقوقیه ، اقای ذبیحی مسئول واحد حقوقی می گفت در استان اقای فرزانه مسئول اعتبارات  موافقت نمی کنه . ذبیحی تلفن را رو من قطع کرد و روز هفت مهر یعنی هفته گذشته  یکی از کارمندان بانک از ثبت اسناد با من تماس گرفت و یک سری مدارک را برای من از طریق واتساپ فرستاد و گفت مزایده شما دارد به اطلاع عموم می رسد و متن ان اطلاعیه را برای من فرستاد . 

صبح روز شنبه دهم مهر من که این روزا مشهد هستم و بخاطر کوهنوردی پانزده ساعته روز جمعه حسابی خسته بودم  . تلفنم زنگ خورد و بازم اقای ذبیحی  بود که گفت شما چرا هیچ کاری نکردید من امروز اطلاعیه مزاید ملک شما را به در و دیوار و معابر عمومی می زنم  . گفتم قراره از استان جواب نامه فرمانداری بیاد شما کمی حوصله کنید  ، او دوباره تلفن را رو من قطع کرد که این کارش خیلی موهن بود . من شماره دوباره گرفتم وقتی گوشی را برداشت گفتم اقای ذبیحی هر گوهی که می خواهی بخوری برو بخور . من هر چه به شما می گم فکر کنم خلاصه منم حق و حقوقی دارم شما انگار حالیت نیست ، برو هر غلطی می خوای بکنی بکن .

بعد از تلفن بانک ، از ساختمان ساپکو با من تماس گرفتن و گفتن روز دوشنبه ساعت ۹ صبح در ساختمان مدیران حاضر باشید . 

چایی خوردم و بعد از این تلفن  به ساختمان مرکزی بانک صادرات واقع در میدان پروما  رفتم تا از نزدیک با اقای فرزانه حرف بزنم ، طبقه هفتم ، انتهای سالن